یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

رندان تشنه لب را، آبی نمی‌دهد کس...*

پنجشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۰، ۰۳:۴۳ ب.ظ

           1. مدتی از میدان رفتنش گذشته بود، که رو به حرم ندا زد: "یا أبَه! إنَّ العطشَ قد قَتَلَنی و ثِقلُ الحدیدِ قَد أجهَدَنی؛ فــَهَل إلی شـَربة ٍ مِن الماء سبیلٌ أتقوّی بها علی الأعداء؟"
           "ای پدر! واقعا تشنگی مرا کشته، و سنگینی آهن (کنایه از زره) مرا به زحمت انداخته. آیا جرعه‌ی آبی هست، تا با آن در برابر دشمنان نیرو بگیرم؟!"
           نگو که علی‌اکبر، فرزند ارشد حضرت سَیدالشهداء علیه السلام، با اون‌همه مقاماتش، بی‌حساب و کتاب حرف می‌زد. نگو که حرف‌هاش به جز زیبایی و معنای ظاهری‌ش، دیگه عُمق خاصی نداره. 
           انگار این‌جا، حضرت علی‌اکبر، علاوه به معانی ظاهری این عبارت، یه چیزایی رو مقصود داشته. چیزهایی که بیش‌تر از ایشون، ما بهش نیاز داریم! داره به ما یاد می‌ده چطور با پدر حقیقی‌‌مون، ـ امام زمانمون‌ ـ صحبت کنیم. چند وقته این استغاثه‌ی علی، شده ورد زبونم. خودشون فرمودند: ما پدران این امتیم. پس ملامتم نکن، اگه گاهی به امام زمانم می‌گم: بابا! 
           به حضرت، همین جملات رو عرض می‌کنم: پدر جان! تشنگیِ [نسبت به آب حیات، و وصول به کمال انسانی] واقعا مرا کشته! سنگینی [زندگی در] آهن [و سنگ و چوب؛ و وسایل دست و پاگیر، و رسم و رسوم ملالت آور دنیا] مرا خسته کرده. آیا راهی هست که جرعه‌ای آب [حیات از دست شما] بنوشم؟! تا با آن [جامی که از دست شما گرفته‌م، مستی کنم و] مقابل دشمنان [درونی و بیرونی] قوی شوم؟!
           توهم نکن اگه این عبارت رو خطاب به امام زمان علیه السلام تکرار می‌کنم، به خاطر اینه که خیال کرده‌م او امام زمانمه و پدرم محسوب می‌شه، منم جوونم، پس مثل ـ خاک به دهنم، نعوذ باللـه ـ امام حسین و علیّ اکبر می‌مونیم! زهی خیال خام! اگه یقین همه‌ی جوون‌ها نسبت به حقایق، یه طرف جمع بشه، و ایمان و یقین علیّ اکبر در طرف دیگه، قطعا کفه‌ی علی اکبر سنگینی داره! چی دارم می‌گم؟! اصلا قابل قیاس نیست! اما این‌که این جملات رو تکرار می‌کنم، مـِن باب تیمّن و تبرکه. به خاطر "ادای خوب‌ها رو در آوردنـ"ـه. و الّا قصدی نیست. چه این‌که به خودم می‌گم:
ای مگس! عرصه‌ی سیمرغ نه جولان‌گه توست!
عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری... . 
           2. وقتی شما برگردید، همه‌ی "نفوس مستعدّه"، همه‌ی جون‌های خسته، روح‌های تشنه، با عنایت شما سیراب می‌شن... روحی لک الفداء، یا بقیة اللـه.
           3. انگار، یه طوفان تو راهه... .

پنج شنبه
نوزدهم ربیع الثانی
۱۴۳۲

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*گویا ولی شناسان، رفتند از این ولایت/حافظ.

۹۰/۰۱/۰۴