یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

*

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۹:۴۵ ب.ظ

           "وقتی بچه بودیم، نزدیک عید که می‌شد، ما را به حمام می‌فرستادند. چند تا بچه بودیم بدجنس و بازی‌گوش. گاهی سه ساعت در حمام می‌ماندیم آن هم حمام‌های قدیمی که خزینه داشت. هم‌دیگر را می‌زدیم و پوست هم‌دیگر را می‌کندیم و صاحب حمامی چه‌قدر ما را دعوا می‌کرد! بعضی وقت‌ها هم بیرونمان می‌کرد. ولی وقتی می‌آمدیم خانه، پشت گوش‌ها و پاهامان همه کثیف مانده بود. مادر ما هم که خیلی دقیق بود، پشت گوش‌ها و آرنج‌های ما را نگاه می‌کرد و می‌پرسید: این‌ها چیه؟! ما را تنبیه می‌کرد و گریه می‌کردیم. ما حمام رفته بودیم، اما بازی کرده بودیم. در مقام تطهیر نبودیم..."**

جمعه
۱۳شوال
۱۴۳۳هـ.ق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* آیه یا روایت یا شعر خاصی که دندون گیر باشه، راجع به این مطلب به نظرم نرسید که تیتر بزنم.
** إخبات، اثر مرحوم صفایی حائری ـ عین صاد ـ، ص۳۰.

۹۱/۰۶/۱۰