یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

           ۱. "ماه رجب". اگه کسی این کلمه رو به من بگه و بپرسه یاد چی می‌افتم، احتمال این‌که بگم:"مشهد"، خیلی زیاده! امسال سال چهارمیه که امام رضا علیه السلام محبت می‌کنن و ماه رجب می‌طلبن. در روایتی از امام جواد علیه السلام هست که زیارت امام رضا علیه السلام همیشه خوبه، اما در رجب لطف دیگه‌ای داره.
           شب دوشنبه از تهران با خونواده ـ به جز باباـ راه افتادیم و صبحش رسیدیم اینجا. ساعات آخر قبل حرکت، خاله تصمیم گرفت با دخترش بیاد مشهد، اما بلیت نداشتند. چون ما یه کوپه‌ی شش تایی دربست کرده بودیم، با مادر اینا رفتند و من مجبور شدم با پسرخاله سوار یه قطار دیگه بشم و جدا مشرف بشیم. چون قطار دوم اتوبوسی بود و امکانات درستی نداشت، به خاطر تنگ بودن جا و گرم بودن هوای واگن، نشد خوب بخوابم. ظهر که رسیدم، بعد نماز رفتم ناهار گرفتم، خوردیم و تا بعد از ظهر خوابیدم.
           ۲. عصر غسل زیارت کردم و نماز مغربم رو ـ چون دیر شده بود ـ "گنبد سبز" خوندم و به سمت حرم راه افتادم. وقتی مشرف شدم به روضه‌ی منوره، حالم لحظه به لحظه تغییر می‌کرد. نمی‌تونم بگم و اصلا به قلم هم نمیاد که چی بهم گذشت. انصافا امام رضا مهمون نوازه. انصافا رئوفه. چشمم که به مضجع افتاد، بی‌اختیار نشستم. دیگه زانوها توون نداشتند. تقریبا جایی که افتادم رو زمین، محل عبور بود. خادم اومد طرفم و با پر تو دستش زد روی شونه‌هام:"آقا! بلند شید!" نگاهش که افتاد به حال منقلب و اشک جاری‌‌م، انگار که حرفش رو پس گرفته باشه، عقب عقب برگشت سرجاش. خواستم بلند شم، نتونستم. بار دوم با تلاش بیشتری وایسادم و رفتم داخل روضه. اون صحنه‌ها که برام تداعی می‌شه و الآن دارم می‌نویسم، یاد این جمله‌ی علامه‌ طباطبائی می‌افتم که فرمود:"همه‌ی ائمه رئوف‌ند، اما آدم وقتی وارد حرم امام رضا می‌شه، یه رأفت خاصی رو حس می‌کنه".
           ۳. از عنایات این مولای بی‌نظیر حرف برای گفتن زیاده. بماند.

شب چهارشنبه
بیست و چهارم رجب المرجّب
 ۱۴۳۱
أرض مقدس رضوی، مشهد مقدس.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*صدر زیارت رجبیه، که در حرمهای مقدس تو ماه رجب باید خونده بشه.

۸۹/۰۴/۱۵