یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند...*

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ

            ۱. نمی‌خوام خاطراتی که این‌جا می‌نویسم، غم‌گین باشه. شاید الآن یه ره‌گذر گوگِلی، یا یه آشنا، بعدِ مرگم، مهمون این‌جا باشه. دوست ندارم فکر کنه من آدم داغ‌دار و پرغصه‌ای بوده‌م؛ اما هرکاری می‌کنم، نمی‌تونم غیر از همینی که هستم، باشم! فضای دل من، همینیه که اینجاست؛ علاقه‌مندی‌های من، همین‌هایی هستند که این‌جا می‌نویسم و غیر از این نیست؛ پس برای کی فیلم بازی کنم؟ تازه‌! این‌جا که کسی منو نمی‌شناسه!
           ۲. با نام و نشونایی که تو خاطراتم می‌آوردم، همیشه مشکل داشتم. از یه جهت نمی‌تونستم اسمشونو ببرم، چون بعد یه مدت احتمالش بود از سرچ نام‌‌ شخصیت‌‌ها/مکان‌ها، این‌جا لو بره. از طرفی هم نمی‌شد اسم نبُرد، چون بعد چند سال اگه برمی‌گشتم و یه خاطره رو می‌خوندم، احتمال این‌که یادم نیاد طرفِ این خاطره کیه، زیاد بود. برا همین، یه فایل متنی تو پرونده‌های شخصی ِ سیستم باز کردم و هر پستی که می‌نویسم و توش از کسی/جایی ـ‌بدون قید صریح‌ـ یاد شده، اسمشو اون‌جا می‌نویسم. اینطوری هم من اسم‌ها رو به ترتیب پُست‌ها دارم، هم در دسترس عموم نیست.

شب شنبه ۱۶/۵/۱۴۳۱

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*لیکن از شوق حکایت به زبان می‌آید/سعدی.

۸۹/۰۲/۱۰