*شرمنده رَه رُوی که عمل بر مَجاز کرد!
۱. یه حدیث قدسی هست، که میفرماد: "لَو عَلِم المُدبــِرون کَیفَ إشتیاقی بهم، لَماتوا شَوقاً"! یعنی اگه اونایی که از من ِ خدا رو برگردوندهن، میدونستند چقدر مشتاقشونم، ذوق مرگ میشدن! امروز که دقت میکردم، دیدم اگه من اشتیاق خدا رو بدونم، شاید از شدت گریه بمیرم! آره! از شرمندگی و غصه سکته میکنم...
۲. خدایا! سوز مصنوعی ِ منو ـنسبت به خودت و دوستاتـ حقیقی کن!
۳. میگفتند بزرگی از معاصرین، میفرموده: " (تو بندگی ِ خدا) اونقدر ادا در میاریم، که تبدیل به واقعیت بشه"!
۴. تو همون روزها که جملهی بالایی آویزهی گوشم بود، خواب دیدم تو حرم حضرت معصومه سلام اللـه علیها دارم دو رکعت نماز مستحبی میخونم. در و دیوار و نقشهی داخلی حرم، اصلا شبیه به چیزی که تو واقعیت هست، نبود. حمد و توحید رو خوندم و اومدم برم رکوع، که دیدم رو یه ستون سفید و خیلی خوشگل ِ روبروم، با طلا نوشتهن: "مجاز تو، حقیقت ما رو بروز داد"! یا شایدم این نبود! هرچی فکر میکنم، عبارت دقیقش خاطرم نمیاد، ولی یه چیز تو همین مایهها حک کرده بودند. یا شایدم:"مجاز تو، مجاز ما رو حقیقت کرد". نمیدونم تأویل دقیق عبارت چیه، ولی یادمه توی خواب انگار بهم الهام شد که مخاطب این جمله تویی. تفسیرم هم از این جمله این بود: من همیشه توی دعاهام و اظهار عشق کردنام میگم "مَجازیه" انشاءاللـه "حقیقی" بشه؛ در حالیکه همین مَجاز رو هم قبول کردهن!
ادامهی خواب هم این بود که من نمازمو خوندم و به طرف ضریح حرم رفتم، اما ضریح، ضریح امام رضا علیه السلام بود! جمعیت زیادی اطراف ضریح نبودند، و موقعیت روضهی منوره هم شبیه به ضریح فعلی حرم امام رضا علیه السلام نبود! از یه ورودی، رفتم داخل ضریح و کنار قبر قرار گرفتم. روی سنگ قبر یه پارچهی سبز خوشرنگ کشیده بودند و روی پارچه یه قرآن بود؛ برش داشتم که بخونم...
۵. اینکه میگن "الکلام یجُرّ الکلام"؛ یا همون "حرف حرف رو میاره"، واقعا درستهها! من اومدم که فقط شمارهی یک رو بنویسم، بعد شمارهی دو به ذهنم رسید، بعد سه، چهار... .
۱۱/۵/۱۴۳۱
یکشنبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید.../حافظ.