یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۵۰ ب.ظ

           ۱. نمیدونم چطور باس شروع کنم! چی باید بنویسم؟ بدبختی اینجاس که دَس به قلمم خوب نیس و این شده قوز بالا قوز! 
           ۲. راسِّش مدت زیادی بود یه چیزی قلقلکم میداد؛ اونم این که: هرکس از وقتی یاد میگیره فکر کنه، دیدگاههای خاصی نسبت به مسائل اطراف خودش داره. اما همه این طرز فکرا، اون اولِ اول، ناقص یا غلطَن. هرچی آدم بزرگتر میشه، دیدگاهش ـ مثلن نسبت به یه موضوع ـ عوض میشه. نکته جالبی که هَس، اینه که "عوض" میشه، اما نمیشه تضمین کرد که "کامل" و "دُرُس" هم میشه!
            یعنی برا آدمی که سی چـِل سال زندگی کرده، باید مهم باشه که طرز فکرش روز به روز کاملتر میشه؟ نسبت به گذشته بهتر شده؟ بد اینه که مَن، بعد ده سال هنوز سرم تو همون آخور مونده باشه!
           اما فاجعه تر اینجاس که یه موقِعایی در مورد یه چیزی درست فکر میکنیم، اما بعد چند سال، نظرمون رو سمت دیدگاه اشتباه، عوض میکنیم. اینجا یعنی تو این چند سالی که از خدا عمر گرفتیم،(گلاب به روتون) پیشرفت که نکردیم هیچ، بلکه رسماً ...!
           واسه همین، گفتم یه جا بنویسم. بــِلَخَره در طول سال، کلی اتفاق میفته که آدم تو دلش در موردشون نظر داره. اما آیا ده سال دیگه هم اگه عین همین اتفاق بیفته، همین حرفو میزنه؟ فِکّ کنم اگه یه جایی باشه که آدم بنویسه و بعدن بیاد بخونه ببینه پنج سال پیش دغدغَش چی بوده، بد نیس!
           ۳. اینجا بیشتر دفتر خاطراته تا وبلاگ. به خاطر اینکه وبلاگ رو میشه از هرجا به روز کرد، وبلاگو انتخاب کردم.

۸۸/۰۹/۱۶