این قافلهی عمر عجب میگذرد!
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۱۵ ق.ظ
پارسال از خودش درس میگرفتم.
حالا فهمیده من همون کتاب رو تدریس میکنم، اومده میگه به برادرم هم درس بده.
دارم به دورِ سریع فلک و گذشت زمان فکر میکنم.
چقدر ما زود پیر میشیم...
احساس تنهایی بهم دست داد.
شب دوشنبه
1433/12/20
۹۱/۰۸/۱۵