یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

خویشتن نشناخت مسکین‌آدمی...

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۹ ب.ظ

           این پست طولانیه و چه بسا تکراری، اما توصیه می‌کنم با دقت و حوصله بخونید که خیلی شیرین و مفید و کاربردیه.

           لغات و معنای مبهم هر بیت رو زیرش کمرنگ نوشتم که دسترسی آسون‌تر باشه.

           

 

یک حکایت بشنو از تاریخ‌گوى

‏تا بَرى زین راز ِ سرپوشیده بوى‏

مارگیرى رفت سوى کوهسار

تا بگیرد او به افسون‌هاش مار

گر گران و گر شتابنده بُوَد

آن که جوینده‌ست یابنده بُوَد

او همى‏جستى یکى مارى شِگـَرف‏

گردِ کوهستان و در ایام برف‏

(شگرف: بزرگ و زیبا)

اژدهایى مرده دید آن‌جا عظیم

‏که دلش از شکل او شد پر ز بیم‏

مارگیر اندر زمستانِ شدید

مار مى‏جُست، اژدهایى مُرده دید!

مارگیر از بهر حیرانىِّ خلق‏

مار گیرد اینْتْ نادانىِّ خلق‏

(اینْتْ، یا اینَتْ: این تو را
مفهوم عبارت یعنی نادانی خلق رو ببین!)

آدمى کوهى است چون مفتون شود؟!

کوه اندر مار حیران چون شود؟!

(حقیقت انسان، از نقطه‌ی نظر عظمت و بزرگی، مثل کوهه. چطور فریب حقیقتی پایین‌تر از خودش ـ مثل مار ـ رو می‌خوره و مات اون می‌شه و وقت و حقیقت خودش رو صرف اون می‌کنه؟)

خویشتن نشناخت مسکینْ‌آدمى

‏از فزونى آمد و شد در کمى‏

خویشتن را آدمى ارزان فروخت

‏بود اطلسْ خویش بر دَلْقى بدوخت‏

صد هزاران مار و کُه حیران اوست

‏او چرا حیران شده‌ست و مارْدوست‏؟!

(کُه: کوه.
یعنی حقیقت تمام جمادات و حیوانات و گیاهان و حتی مجردات، مات و مبهوت حقیقت آدمی‌زاده، ولی آدمی‌زاد به این حقیقت بی‌توجهه و اون رو هدر می‌ده و شأنش رو پایین آورده و به مسائلی که بسیار از او پست‌ترند، مشغول شده)

مارگیر آن اژدها را بر گرفت

‏سوى بغداد آمد از بهر شگفت‏

(بهر شگفت: یعنی برای به حیرت انداختن مردم بغداد)

اژدهایى چون ستون خانه‏اى‏

مى‏کشیدش از پى دانگانه‏اى‏

(دانگانه: در اینجا به معنای مال هست. یعنی به طمع مال، این کار رو می‌کرد، و از طرفی کنایه در قلیل بودن اون مبلغی داره که مارگیر به دنبالش بوده؛ چون دانگانه به نظرم یعنی یک دانگ (دانق) که هر دانگ فقهی از یک درهم کمتره)

کِاژْدهاى مرده‏اى آورده‏ام

‏در شکارش من جگرها خورده‏ام‏

(جگرها خورده‌ام: خونِ جگرها خورده ام. "جگرها خورده ام" امروزه معنای دیگه ای داره!)

او همى مرده گمان بردش و لیک

‏زنده بود و او ندیدش نیکِ نیک‏

او ز سرماها و برف افسرده بود

زنده بود و شکل مرده مى‏نمود

...

این سخن پایان ندارد مارگیر

مى‏کشید آن مار را با صد زَحیر

(زحیر در اینجا مجازاً به معنای رنج و زحمت اومده)

تا به بغداد آمد آن هَنگامه‌جو

تا نهد هَنگامه‏اى بر چارسو

(هَنگامه: به جمعیتِ فراوان مردم گفته می‌شه. در اینجا اصطلاحا یعنی "معرکه". که هنوز هم متأسفانه از این معرکه‌گیری‌ها وجود داره)

بر لب شطْ مرد هنگامه نهاد

غلغله در شهر بغداد اوفتاد

(شط: رودخونه. طبعاً باید مراد دجله باشه که از وسط شهر بغداد می‌گذره)

"مارگیرى اژدها آورده است‏!"

"بوالعجب نادرْشکارى کرده است"!

(بوالعجب: عجیب است!‏)

جمع آمد صد هزاران خام‌ریش

‏صید او گشته چو او از ابلهیش‏

(خام‌ریش یعنی احمق. یعنی هزاران نفر به خاطر حماقتشون دور او جمع شدند و خود اون‌ها هم ـ مثل همون اژدها ـ صید مارگیر شدند، چون اون‌ها هم از نظر حماقت، مثل خودِ مارگیر بودند و الّا به خاطر موضوعی چنین پیش‌پا‌افتاده‌، دور مارگیر رو شلوغ نمی‌کردند)

منتظر ایشان و هم او منتظِر

تا که جمع آیند خلقِ منتشِر

(منتشِر: متشتّت و پراکنده)

مردمِ هَنگامه افزون‏تر شود

کدیه و توزیع نیکوتر رود

(کُدیه: به معنای دریوزگی هست و معرّب کلمه‌ی "گدا"ست.

یعنی هرچی جمعیت برای دیدن معرکه بیشتر جمع بشن، اون پولی که از این طریق به مارگیر می‌رسه بیشتر خواهد بود)

جمع آمد صد هزاران ژاژخا

حلقه کرده پشتِ پا بر پشتِ پا

(ژاژخا: به معنای کسیه که چرت‌وپرت می‌بافه، و در اینجا کنایه از بیکارها و عوام‌‌الناسی هست که به دنبال هر صدایی راه می‌افتند!

پشت‌ پا بر پشت پا: به طور خلاصه یعنی بسیار فشرده و در کنار هم نشسته)

مرد را از زن خبر نى ز ازدحام

‏رفته در هم چون قیامت خاص و عام‏

وَ اژْدها کز زمهریر افسرده بود

زیر صد گونه پلاس و پرده بود

(زمهریر: سرمای شدید. به قول جوونای امروزی: یَخْما!)

بسته بودش با رَسَنْهاى غلیظ

احتیاطى کرده بودش آن حفیظ

(رسن: طناب.

حفیظ: مراقب و نگهبان. منظور همون مارگیره)

در درنگ انتظار و اتّفاق

‏تافت بر آن مارْ خورشیدِ عِراق‏

(اتفاق: جمع شدن)

آفتابِ گرمْ سیرشْ گرمْ کرد

رفت از اعضاى او اَخلاطِ سرد

مُرده بود و زنده گشت او از شگفت

‏اژدها بر خویش جنبیدن گرفت!‏

خلق را از جنبش ِ آن مُرده‌مار

گشتشان آن یک تحیر، صد هزار

با تحیّر نعره‏ها انگیختند

جملگان از جنبشش بگریختند

بندها بگسست و بیرون شد ز زیر

اژدهایى زشت، غُرّان همچو شیر!

در هزیمت بس خلایق کشته شد

از فتاده‌کشتگان صد پُشْته شد

(هزیمت: فرار)

مارگیر از ترسْ بر جا خشک گشت

‏که چه آوردم من از کُهْسار و دَشت؟!‏

گرگ را بیدار کرد آن کورمیش‏

رفت نادان سوى عزراییل خویش

(این مارگیر در مصاف این اژدها، مثل میش کوری می‌موند که خودش با پای خودش پیش گرگ رفته باشه و خلاصه اینکه خودش به استقبال عزرائیل رفت!)

اژدها یک لقمه کرد آن گیج را

سهل باشد خون‌خورى حِجّیج را

(حِجّیج: ضرورت شعری؛ منظور: حجاج بن یوسف سقفی از حاکمان خونریز حجاز و عراق در اواخر قرن اول هجری بود که خونریزی جزو شاکله و روحیاتش بود و به شدت به خونریزی و کشتن علاقه داشت.)

خویش را بر اُسْتُنى پیچید و بست

‏استخوانِ خورده را در هم شکست‏

(می‌گن اژدها و مارهای غول‌پیکر، وقتی جانور استخون‌داری رو قورت می‌دن، خودشون رو دور چیزی مثل ستون یا درخت یا سخره‌های کوچیک می‌پیچونند تا اون استخوان قورت‌داده‌شده توی بدن خورد بشه و بدنشون بتونه اون رو هضم کنه)

نَفْسَت اژدرهاست او کِىْ مُرده است؟!

‏از غم بى‏آلتى افسرده است‏

(آلت یعنی ابزار، وسیله، شرایط. نفس تو مثل اژدهای خفته است. تو خیال می‌کنی که مُرده. اگر شرایطش پیش بیاد، شناگر خوبیه)

گر بیابد آلتِ فرعونْ او

که به امر ِاو همى ‏رفت آبِ جُو

(مصرع دوم اشاره به آیه‌ی 51 سوره زخرف است)

آن‌گه او بنیادِ فرعونى کند

راهِ صد موسى و صد هارون زند

کرمک است آن اژدها از دست فقر

پشّه‌اى گردد ز جاه و مال، صَقْر!

(صَقْر: به جنس پرندگان شکاری‌ای مثل عقاب و باز و شاهین و... گفته می‌شه)

اژدها را دار در برفِ فراق‏

هین مکِش او را به خورشیدِ عراق‏

تا فسرده مى‏بُوَد آن اژدهات

‏لقمه‏ى اویى چو او یابد نجات‏

مات کن او را و ایمن شو ز مات

‏رحمْ کم کن، نیست او زَ اهْل ِصِلات‏

(نفس امّاره‌ی خود را مات کن تا از مات شدن و غافلگیر شدنِ توسط او در امان باشی.

صِلات: جمع صله: خیر و خوبی)

تو طَمَع دارى که او را بى‏جفا

بسته دارى در وقار و در وفا

(خلاصه‌ی معنا: تو در این خیالی که همین‌طور نفس امّاره‌ت رو ساده و بی‌زحمت ببندی و او هم کاری به کار تو نداشته باشه؟)

هر خسى را این تمنا کى رسد

موسیى باید که اژدرها کشد*

(هرکسی نمی‌تونه ادّعا کنه که با مهیّا بودن شرایط گناه، نفس من طغیان نمی‌کنه؛ بلکه موسای کلیمی باید باشه تا از پس این اژدهای نفس بربیاد و بتونه رامش کنه و روح و حقیقتش کدورتی نگیره و آسیبی نبینه.)

شب دوشنبه
هشتم ذی الحجّة الحرام
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثنوی معنوی جلال الدین رومی، دفتر سوم: حکایت مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت؛ با تلخیص.
واقعا عجیبه که من این اشعار رو بارها خونده‌م و هنوز برام تازگی داره. بیخود نبود مرحوم آیت اللـه سیدعلی قاضی طباطبایی ـ رضوان اللـه علیه ـ با وجود شب و روز قرین ِ قرآن کریم بودن، به شهید دستغیب نوشته بودند که: "ما هیچگاه از مثنوی معنوی بی‌نیاز نخواهیم بود!" 
چون مثنوی معنوی یکی از متفاوت‌ترین و عمیق‌ترین تفاسیر قرآن کریمه.


تیتر از 

نظرات  (۷)

۲۳ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۲ خانم چادری
سلام
عید قربان مبارک
باخوندن پست که خیلی پر مفهوم بود، و به دنبال زیرنویس متن،( سخن مرحوم طباطبایی اگه اشتباه نکنم) به یاد شیخ رجبعلی خیاط افتادم که در کتاب کیمیای محبت در قسمت شعر، نظر شیخ درباره ی مولوی نوشته :
جناب شیخ حافظ را از اولیای خدا می دانست و از جایگا رفیع او در برزخ خبر میداد، ولی در مورد مولوی حرف داشت و می فرمود:
" او در برزخ گرفتار است"
و در ادامه صحبت یکی از شاگردان شیخ و همین طور مکاشه ای از آیت الله بروجردی هم قرار داره که آیت الله صافی گلپایگانی از آیت الله بروجردی نقل می کنند.

با این حال و توصیف و اشعار و سخن آیت الله طباطبائی، چرا مولوی در برزخ گرفتار هستن و جناب شیخ هم معولا طاقدیس میخوندن؛ نه مثنوی ایشون رو.
پاسخ:

سلام علیکم.

این مسئله، از دعواهای قدیمی بزرگانه! سابقا هم چند نفر توی همین وب‌لاگ در این باره پرسیده بودند.

نسبت به خود رجب‌علی خیاط، انتقادهای مبنایی وجود داره. کتاب «عارف‌سازی و معرفت‌سوزی» رو بخونید، بد نیست با دیدگاه مخالفین شیخ هم آشنا بشید! اگرچه در اون اثر، مؤلف می‌خواد اصل عرفان رو زیر سؤال ببره، و معلومه که خیلی چیزهای بدیهی عرفان و فلسفه براش حل نشده، اما در کل یک چیز خیلی خوبی رو به دست مخاطب می‌ده: جرأت نقد!

پاسخ شما برای اینکه تکمیل باشه، نیازمند پرورش از ابعاد مختلفیه تا وجوه متعدد این قضیه براتون حل بشه، اما به اجمال:

مرحوم رجب‌علی خیاط، از بندگان خوب خدا بوده‌اند، اما صرفاً و فقط یکسری مکاشفات داشته‌اند؛ نه اینکه تمام مکاشفاتشون حق باشه! بلکه ایشون از «نفْس» نگذشته بودند و بسیاری از مسائلی که در خواب و مکاشفه می‌دیدند، «نفسانی» بوده. با مطالعۀ حالات زندگانی ایشون که توسط مریدان خودِ ایشون به چاپ رسیده، می‌شه به این مطلب به راحتی پی برد، با نشانه‌های واضحی که بر اهل فن پوشیده نیست.

این دو داستان رو بخونید:

1. یکی از أرباب مکاشفة معروفِ ساکن طهران به نام حاج رجبعلی خیّاط در منزل مرحوم قاضی آمد و گفت: من حالی داشتم که تمام گیاهان خواصّ و أثر خود را به من می‌گفتند، مدّتی است حجابی حاصل شده و دیگر به من نمی‌گویند؛ من از شما تقاضا دارم که: عنایتی بفرمائید تا آن حال به من بازگردد!

مرحوم قاضی به او فرمود: دست من خالی است.

او رفت و پس از زیارت دورة کربلا و کاظمین و سُرَّ مَن رَءآه [یعنی سامراء] به نجف آمد و یک روز که جمیع شاگردان نزد مرحوم قاضی گرد آمده بودند، در منزل ایشان آمد و از بیرون درِ اطاق سرش را داخل نموده گفت:

آنچه را که از شما می‌خواستم و به من ندادید، از حضرت صاحب الأمر گرفتم، و فرمود: «به قاضی بگو بیاید نزد من، من با او کاری دارم!»

مرحوم قاضی سر خود را بلند کرده به سوی او، و گفت:

«بگو قاضی نمی‌آید!»

ـ مطلع انوار، ج2، ص32ـ

2. آقای حاج شیخ عبّاس قوچانی دامت برکاته نقل کردند که:

میرزا رجبعلی نامی در طهران شغل خیاطی داشته و اهل مکاشفه است، روزی خدمت مرحوم قاضی (ره) رسید و عرض کرد:

مکاشفه من فقط تکلّم نباتات است که هر یک با من صحبت می‌کنند و خواصّ خود را می‌گویند، ولی در اثر توجّهی که به دنیا نموده‌ام این مکاشفه از من سلب شده است، متمنّی هستم توجّهی فرمائید دو مرتبه به من بازگردد!

ایشان فرمودند: «دست من تهی است.»

میرزا رجبعلی مأیوسانه مراجعت کرد و کربلا و کاظمین و سامراء را زیارت نموده دوباره به نجف اشرف آمد. روزی با عدّه‌ای از رفقا در خدمت مرحوم قاضی نشسته بودیم یک‌مرتبه سرش را داخل کرد و گفت: آقای قاضی با شما عرضی داشتم، خواهش می‌کنم تشریف آورید بیرون عرض کنم! آقای قاضی تشریف بردند بیرون، چند کلمه صحبت نموده از آنجا رفت.

آقای قاضی در اطاق آمدند و رنگ چهرة ایشان برافروخته شده بود، ولی کسی از ما جرأت استفسار نداشت، چون ایشان بسیار با ابّهت بودند؛ شبِ بعد که از این منزل به منزل دیگرشان می‌رفتند، بنده در راه در خدمت ایشان می‌رفتم گفتند:

«دیروز میرزا رجبعلی گفت: شما تقاضای مرا ندادید من خدمت حضرت ولی عصر رسیدم و حاجت خود را گرفتم و گفت که امام زمان فرمودند که به قاضی بگو من با شما کار دارم پیش من بیائید!» بعد گفتند:

«این داستان مانند داستان شیخ احمد احسائی است که روزی به شاگردان خود می‌گفت: هر وقت به حرم مشرّف می‌شوم و به حضرت سلام می‌کنم حضرت بلند جواب سلام مرا می‌دهند که اگر شما هم باشید می‌شنوید یک‌مرتبه با من بیائید تا بفهمید! روزی شاگردان با شیخ به حرم مطهّر مشرّف شدند، شیخ سلام کرد بعد رو کرد به شاگردان و گفت: جواب شنیدید؟ گفتند: نه! دو مرتبه سلام کرد و گفت: شنیدید؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند که شیخ در این موضوع اشتباه کرده است.»

ـ همان، ص86ـ

با حفظ این مقدمه، باید گفت کسی که خودش در نفس گیر کرده، چطور می‌تونه مقام دیگران رو تشخیص بده؟ بیرون نیامدن از نفس، یعنی اینکه هرچه که او می‌بینه، ممکنه صحیح، و ممکنه باطل باشه.

با این بیان، تمام مطالبی که رجب‌علی از روی کشف بیان می‌کنه، ممکنه راست باشه و ممکنه اشتباه.

پس با تکیه بر کلام رجب‌علی خیاط نمی‌شه گفت حافظ بهشتیه، یا مولانا جهنمی!

این از مرحوم رجب‌علی.

و به طور کلی، همۀ اون چیزهایی که انسان شهود می‌کنه ـ چه در بیداری و چه در خواب ـ قابل اعتنا و ترتیب اثر دادن نیستند؛ هرچند صاحب مکاشفه، فرد بزرگی باشه، مثل مرحوم آیت الله بروجردی. چرا؟ چون اگر بخوایم به این روش بریم که دیگه سنگ روی سنگ بند نمی‌شه! اگر مرحوم بروجردی و رجب‌علی این‌طرفی (یعنی جهنمی بودن مولوی) شهود کرده‌اند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم قاضی و ده‌ها نفر از بزرگان معاصر هم اون‌طرفی (بر بهشتی بودن او!) شهود کرده‌اند! خب حالا ‌بگیم کدوم درسته؟!

حرف زیاده در این باره. اگر سؤالی بود بفرمایید.

سلام این مطالب را در مورد شیخ  و دیگران من هم در یکی از وبلاگها خواندم با توجه به کتب منتشر شده در مورد ایشون و سطح معرفتیشون اصل این قضایا را قبول ندارم نامه ای برای اون وبلاگ ارسال کردم که اصلش رو اینجا میارم موفق باشید
------------------------------

سلام علیکم و رحمه الله

وبلاگ خوبی دارید انشاالله در نشر معارف ناب عرفانی و شیعی موفق و موید باشید

انتقادی در مورد برخی مطالب مندرج درسایت دارم . داستانهایی در مورد اولیای خدا از جمله شیخ رجبعلی خیاط ، جناب مجتهدی و آیت الله سید جمال الیدن گلپایگانی صلوات الله علیهم در وبلاگ آمده که ظاهرا منظور خاصی مانند کاهش رتبه و مقام این عزیزان را در نظر خوانندگان مد نظر دارد علاوه بر اینکه بهتر است در انتخاب منابع قضایا دقت بیشتری کنید به چند نمونه اشاره میکنم  . به عنوان مثال در جایی ملاقات جناب شیخ رجبعلی خیاط با مرحوم قاضی نقل شده که گویا شیخ رجبعلی فقط دنبال کسب مکاشفات بوده و به آنها دل بسته و با بی توجهی  جناب قاضی مواجه میشود و در نهایت مرحوم قاضی قضیه ایشان را با قضیه شیخ احسائی که دارای اشتباهات بوده اند  مقایسه میکند و به خواننده این مطلب را القا میکند که شیخ رجبعلی  درک و فهم عمیقی از عرفان ندارد  و دنبال مکاشفات و بازیچه هاست بنده از ارادتمندان و دوستداران جناب قاضی هستم  ولی حقیقت این است که مطالبی از شیخ رجبعلی نقل شده که شاید در تمام سلسه مرحوم قاضی نمونه اش حداقل نقل نشده است

مثلا قضیه ای که هسمر شیخ نقل میکنند که در نیمه شب حضرت امیرالمومنین ( صلوات الله علیه ) را همنشین شیخ مشاهده کردم و مکالماتی بین ایشان و امیرالمومنین ( ع )  انجام میشود که خودتان بهتر از اصل قضیه آگاهید  آیا شخصی که  به مقام همنشینی و مصاحبت حضرت علی ( ع ) در دنیا نائل شده  مولایش او را به حال خود رها میکند تا به دنبال هوا و هوس و مکاشفات باشد و او را تربیت نمیکند تا به مقام فنا و بقا و تکامل راه یابد در اصل  ایشان از مجذوبین سالک ( از بچگی از گناه محفوظ بوده اند )  و کملین هستند  ولی افرادی به لحاظی قصد تخریب شخصیت ایشان را دارند .

نقل کرده اید  جناب مجتهدی که ارتباط محکم و قوی با اهل البیت صلوات الله علیهم داشتند جناب حدادی (رضی الله عنه ) به ایشان میفرمایند اگر اجازه بدهید مقامات شما را از شما بگیریم و شما را  به نحو بهتری سیر دهیم و این مطلب هم به خواننده القا میکند که جناب مجتهدی کامل نبوده اند در صورتی که ارتباطات قوی ایشان با امام رضا ( صلوات الله علیه ) روشن است آیا امام رئوفی مانند امام رضا ( ع ) شیعه خاص  خودش را به مقام بالاتر  و درجات بهتری راهنمایی نمیکند و شخصی که خودش با محبت اهل البیت به مقاماتش رسیده در هدایت از خود امام بالاتر است و امام به دوستان خاصش عنایتی در تکمیل آنها نمیکند؟

 و مطلب آخر هم اینکه جناب قاضی مطلبی به جناب گلپایگانی میگویند به این مظمون که ( گرده ی نان خوراک ، و از آب ِ کوزه باقیمانده بود ، در راه خدا انفاق می کردندیعنی چیزی برای فردا ذخیره نکنید این مطلب را القا میکند که جناب سید جمال ( ره ) آن چنان کامل نبوده اند در صورتی که ایشان را پس از رحلت درطبقه هفتم آسمان مشاهده میکنند و با عنایت به این مطلب که بسیاری از  انبیا ( صلوات الله علیهم ) در طبقات اول تا ششم آسمان ساکن هستند عظمت مقام ایشان و عرفای شیعه تا حدودی مشخص میشود و لحن قضایای نقل شده توسط وبلاگ در مقام افزایش مقام جناب قاضی و کوچک شمردن دیگران دارد  و امثالهم  لطفا در انتخاب مطالب و منابع و یا نحوه ارائه مطالب دقت بیشتری فرمایید تا خدای ناکرده دچار غیبت  یا کم ارزش کردن مقام اولیا نشوید .

به شدت از قیل و قال متنفرم و این بحثها را نوعی حجاب میدانم چون اصلا ربطی به ما ندارند و ما وظایف دیگری داریم و همواره باید مشغول خودمان باشیم  ولی احساس کردم اگر سخنی گفته نشود حقی ضایع میشود  و پس از استخاره این مطالب  را نوشتم.

با تشکر موفق باشید


پاسخ:

سلام علیکم.

اولا از پیگیری شما ممنونم. لَعَلَّ علت اینکه استخارۀ شما هم برای ارسال مطلب به اون وبلاگ خوب اومده اینه که حقیقت بر شما روشن بشه!

من چند نکته رو از فرمایشات شما بیرون می‌کشم و عرض می‌کنم:

1.                  بنده قائل به این نیستم که مرحوم مجتهدی و رجبعلی خیاط و سیدجمال‌الدین گلپایگانی ـ رحمة‌اللـه‌علیهم‌ـ در یک رتبه هستند.

اما مرحوم سیدجمال رو با توجه به اونچه که دیده‌ام و خونده‌ام، به نظر می‌رسد که بسیار جلوتر بوده‌اند از دو نفر مذکور.

2.                  شما مرحوم قاضی رو در چه حدی قبول دارید؟ اگر ایشون رو در حدّ سعه و ظرفیت خودشون کامل می‌دونید، ـ همونطوری که مرحوم شیخ رجبعلی رو کامل می‌دونید ـ پس عرائض بعدی بنده روی همین محکم بنا می‌شه. توجه کنید که‌ برای اثبات مدعای خودم تنها متکی به دلایل آتی نیستم.

3.                  شما می‌فرمایید «در نقل قضایا دقت بیشتری کنید»، و می‌فرمایید: داستان تشبیه شیخ رجبعلی به احمد احسایی شاید  در سلسله مرحوم قاضی نقل نشده است.

اولا: با «شاید» که چیزی حل نمی‌شه. شما آیا در میان شاگردان آقای قاضی بودید؟

به قول معروف: «عدمُ الوجدان، لا یدلّ علی عدم الوجود!» یعنی ندیدن و پیدا نکردن چیزی، بر وجود نداشتنش دلالت نمی‌کنه! این قضیه و این داستان، شاید فقط یکی دو جای معدود چاپ شده باشه، اما آیا بین شاگردانِ سرّ مرحوم قاضی هم چنین چیزی شنیده نشده بود؟ مثلا آیا شما پیش مرحوم علامۀ طباطبایی مشرف شدید و از ایشون پرسیدید و اطلاع نداشتند؟ این قضیه رو خودِ بنده از چند نفر مختلف شنیده‌ام؛ با این تفاوت که اون‌ها قصد اظهار کردنش رو ندارند و در جایی مکتوب نکرده‌اند.

ثانیا: این مطالب، حتی در سعه و ظرفیت تمام شاگردانِ آقای قاضی هم نیست! یعنی اینطور نیست که هرکس خدمت قاضی رسید، پس کامل خواهد بود و قدرت هضم تمام مطالب رو خواهد داشت. به عبارت دیگه اگر فرض کنیم تمام شاگردان آقای قاضی هم چنین چیزی نشنیده بودند، باز هم دلیلی بر بطلان این مطلب نبود.

ثالثا: ناقل این قضیه، مرحوم شیخ عباس قوچانی هستند! ایشون وصیّ سلوکی و ظاهری مرحوم قاضی بودند و بعد از فوت مرحوم قاضی، بسیاری از شاگردان اون مرحوم، مردم رو به شیخ عباس ارجاع می‌دادند. پس اگر بخوایم در راوی و در نقل تشکیک کنیم، احتمال چنین اشتباه فاحشی در نقل چنین مطلبی از سوی ناقل وجود نداره، مگر اینکه بگیم نعوذبالله ناقل دروغ گفته! و چون سابقۀ علمی و معنوی مرحوم شیخ عباس واضحه، پس چنین چیزی مردوده.

و بعد اینکه مرحوم علامۀ طهرانی هم در کتاب خودشون بدون واسطه از ایشون نقل می‌کنند. دقّت‌های علمی و امانت‌داری مرحوم علامۀ طهرانی هم در نقل قضایا و قدرت معنوی خود ایشون هم بر اهل اطلاع پوشیده نیست.

و این کتاب هم کتابی نیست که افرادِ  غیر مرتبط جمع‌آوری کرده باشند. قلم، قلمِ خود مرحوم علامه است و بدون واسطه دارند یک واقعه‌ی خارجی که چندین شاهد داشته رو، از زبان شیخ عباس نقل می‌کنند.

4.                  شما می‌فرمایید همسر شیخ «مشاهده کردند» که مکالماتی بین ایشان و امیرالمؤمنین صورت می‌گیرد.

اولا: بنده همسر شیخ رجبعلی رو نمی‌شناسم. چه بسا ایشون در شهود اشتباه کرده باشند! آیا چنین احتمالی وجود نداره؟ تفکیک کشف‌های نفسانی و رحمانی، کار هرکسی نیست و تقریبا همۀ افراد ـ جز نوادر دوران ـ همگی در سیر خودشون دچار مشاهده‌های نفسانی می‌شن.

دوما: ولی ما به نقل شما احترام می‌گذاریم و فرض رو بر این می‌گیریم که مشاهدۀ همسر شیخ صحیح بوده. خب باز هم چیزی ثابت نمی‌شه؛ چون:

اولاً: خیلی‌ها در دنیا به حسب مادّی در دوران حیات امیرالمؤمنین با اون حضرت انس داشتند ولی اون بهرۀ کاملِ کامل رو نتونستند ببرند. هرکس به قدر فهمش، دانست مدّعا را. اینطور نیست که لزوماً هرکسی با امیرالمؤمنین ـ ولو با مجاهده و کشف و شهود ـ تونست نشست و برخاستی داشته باشه، به تمامِ مطلب برسه. چه بسیار در طول تاریخ بودند که امیرالمؤمنین رو هر روز ساعت‌ها می‌دیدند و چقدر با حضرت انس و صحبت داشتند، ولی به تمام مطلب نرسیدند. حتی اون‌هایی که در رکاب حضرت شهید شدند هم مراتبشون متفاوته. چون صحبت ما در این نیست که شیخ رجبعلی آدم بدی بوده! ما می‌گیم شواهد تاریخی گواه بر عدم کمال ایشون داره؛ و الّا کسی منکر فضائل شیخ رجبعلی نیست.

ثانیا: خود بنده دوستانی دارم که در رؤیاها، بارها و بارها خدمت ائمۀ معصومین علیهم السلام رسیده‌اند و حتی گفتگوهایی ـ ولو مفصّل ـ با ائمه داشته‌اند، اما هم خودشون اذعان دارند که اشتباه دارند، و هم بنده به قطع و یقین در اون‌ها اشتباه و حتی بعضاً گناه می‌بینم.

ثالثا: صحبت و همنشینی با ائمه در خواب و رؤیا، مرتبۀ خاصّی نیست که گمان کنید هرکسی رو تاب رسیدن به اون نیست. کافیه چند روزی...

اشتباه ما اینه که وقتی می‌شنویم یا حتی احیانا برای خودمون قضیه‌ای اتفاق می‌افته، خیال می‌کنیم که دیگه تمومه و شاهد مقصود رو در آغوش گرفتیم! در حالی که این راه خیلی طولانی‌تر و پیچیده‌تر از اونی هست که بتونید فکرش رو بکنید...

5.                  فرمودید که ایشون از «مجذوبین سالک» هستند (از بچگی از گناه محفوظ بوده‌اند) و کمّلین هستند ولی به لحاظی افرادی قصد تخریب شخصیت ایشان را دارند.

اولاً: لطفا سندی در رابطه با اینکه مجذوبِ سالک از بچگی از گناه محفوظ هست، ارائه بدید. من تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم. گمان نمی‌کنم بین این مسئله و برائت از گناه، لازمه وجود داشته باشه. اگر سندی از کتب علمی و معتبر عرفان نظری دارید، ارائه بدید و الّا این حرف شما فقط یک ادّعای بدون دلیله.

ثالثاً: نوشتید: ایشون از کمّلین هستند. این هم ادّعای بدون دلیله. چون اصلا اثبات این مطلب کار تقریبا محالیه. خودِ حقیر هم موضعم رو روشن کنم: صرف نظر از اعتقادات درونی، هیچ‌وقت نسبت به شخصیتی نمی‌گم ایشون کامل هست!

تا شما به مرتبۀ کمال نرسید، هیچوقت نمی‌تونید بفهمید چه کسی کامل هست و چه کسی ناقص.

ثالثاً: به نظر شما چرا باید شیخ عباس قوچانی و علامۀ طهرانی قصد تخریب شخصیت شیخ رجبعلی خیاط رو داشته باشند؟! مرض دارند!؟ کمبود دارند؟! از نظر علمی و معنوی کم از شیخ رجبعلی دارند؟! بالاخره یکی از همین‌هاست دیگه!

6.                  راجع به قضیۀ مرحوم سیدهاشم حدّاد و مرحوم مجتهدی:

اولاً: نقل شما اشتباهه و ممکنه برداشت دیگه‌ای ازش بشه. عبارت دقیق این هست که مرحوم حدّاد به ایشون می‌فرمایند: می‌خواهی آنچه را که به دست‌ آورده‌ای بدهی و در مقابل حق را به دست بیاوری؟!

مرحوم مجتهدی ـ درحالی‌که که تشویش و اضطراب ایشون رو فراگرفته بوده ـ در جواب می‌گن: نه، نمی‌توانم؛ من این حال را آسان به دست نیاوردم و ریاضت‌ها و مجاهدت‌ها کشیدم تا به این مرتبه رسیدم.

که در اینجا مرحوم حدّاد سکوت می‌کنن و گفتگو رو کش نمی‌دن.

دوماً: جواب همنشینی با حضرت رضا علیه السلام، عیناً همون جواب مورد 4 هست.

اصحاب ائمه علیهم السلام هم در عین ارادت و محبت و در عین اینکه همه خوب و بهشتی هستند، در مراتب مختلفی هستند. انبیاء بزرگوار هم با اون مقام و با اون تکلمات با ذات ربوبی و اخذ مطالب از جبرئیل، در مراتب مختلفی بودند، طبق نصّ آیۀ قرآن: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏ (253 ازسوره بقره) پس نمی‌شه بگیم عجب! اونی که خدا به رسالت مبعوثش کرد، پس آیا میشه لطف خدا اجازه بده به کمال و اون تهِ تهِ مطلب نرسه؟! اگر اینطور باشه که همگی باید در یک مرتبه باشند و این خلاف آیۀ شریفه است.

7.                  نقل تذکر مرحوم قاضی به سیدجمال:

اولاً: دلالت بر عدم کمال سیدجمال نداره. ممکنه ایشون بعداً به مطلب رسیده باشند و با نقل شما منافاتی نداره. ما اطلاع نداریم که بین تذکر مرحوم قاضی و مرگ ایشون چند سال یا ماه یا روز فاصله بوده که ایشون فرصت طیّ مراتب رو داشته‌اند یا نه. و همونطور که عرض کرده‌ام، بین رویّۀ مرحوم سیدجمال و شیخ رجبعلی، خیلی تفاوت بوده.

دوماً: باز تکیۀ شما بر «شهود» هست، و نقلی که بنده کرده‌ام یک واقعۀ خارجی اتفاق افتاده در عالم دنیا، که غیر قابل توجیهه! بین این دو، خیلی فرقه، لطفا دقت کنید.

سوماً: نوشتید «بعضی از انبیاء در آسمان ششم...» دقت کنید که این مطلب اصلا ارتباطی به بحث ما نداره و مدّعای شما رو هم ثابت نمی‌کنه و لابد راجع به پست اون وبلاگ مذکور می‌خوره. خود حقیر معتقدم مرحوم سیدجمال از بسیاری از انبیاء بالاترند!

8.                  با این حرف‌ها، نه مقام شیخ رجبعلی پایین میاد و نه مرحوم قاضی بالا می‌رن! و کسی هم قصد بت‌تراشی نداره و اتفاقا این مباحث پیرو بت‌شکنی هست! ما باید دید واقع‌بینانه داشته باشیم، نه «قهرمان‌سازی». اشتباهاتی در زندگی بعضی از بزرگان بوده، که اصلا ما جرات نداریم جایی نقل کنیم! چرا؟! چون پیش مردم این‌ها بت شده‌اند. و این مباحث اصلا مشمول غیبت نمی‌شن و اتفاقا خیلی هم ثمره دارند. بسیاری رو می‌شناسم که مبنای زندگیشون رو روی صحبت‌های مرحوم شیخ رجبعلی و شیخ اسماعیل دولابی و مرحوم مجتهدی و امثال ذلک گذاشته‌اند، در حالی که این‌ها افراد صالحی بودند که کامل نبودند و تطبیق تمام جزئیات زندگی روی زندگی فرد غیر معصوم و غیر عالم، و او رو الگو قرار دادن، می‌تونه تبعات ناخوشایندی رو به بار بیاره.

ما چهارده معصوم بیشتر نداریم. سایرین اگر نظری می‌دن، بایستی با دلایل عقلی و نقلی اثبات بشه و الّا غیر قابل پذیرشه؛ حتی مرحوم قاضی رضوان اللـه علیه.

موفق باشید.

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام علکیم
با تشکر از پاسختون
نمیدونم شاید حق با شماست ، نقلهایی به ما رسیده که نمیتوانیم قسم حضرت عباس در رد یا قبولش بخوریم عموما عرفایی که از علما  نیستند محکوم به نقصان میشوند از آن طرف بیشتر اهل دوزخ هم از علما هستند . حرف برای گفتن زیاده ولی ترجیح میدم بحث را کش ندهم .

چند قضیه جالب از شیخ رجبعلی
غمخوارامت

 شیخ می فرمود :

مدتی گرفتاری داشتم

و هر دعایی که می خواندم اثر نمی کرد

وعرض کردم :

خدایا! این دعاها را به مردم گرفتار می گویم ،

می خوانند و حاجت خود را می گیرند ،

ولی چرا گرفتاری مابرطرف نمی شود ؟

با ناراحتی گفتم :

محمد و آل محمد (علیهم السلام)هم به فکر ما نیستند .

به محض اینکه این جمله را گفتم ،

پیامبر اکرم (ص)رادیدم که غبار آلوده،

آستینها را بالا زده ،فرمودند :

چیه ؟ماهزار سال پیش از خلقت آدم به فکر شما بودیم.

حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:
روزی درویشی صاحب کرامت، نزد شیخ می آید و از ایشان می خواهد که او را به شاگردی بپذیرد.شیخ می فرمایند:((تو به دنبال کرامتی نه خدا، من تو را نمی پذیرم.))
درویش می گوید: من فلان کرامت را دارم و به شیخ نشان می دهد .شیخ می فرمایند((از ما دلبری نکرد و حرف همان بود که زدیم، مسیر شما غیر از اهل بیت است.)) آن درویش ناراحت شده و می رود و مدتی بعد هم می میرد(به مرگ طبیعی، نه به دلیل سرباز زنی از محضر شیخ). روزی شیخ با جمعی از شاگردان بر سر مزار او می روند.شیخ توجهی به قبرش می کند و می فرماید:((بیچاره آخر هم کارش را اصلاح نکرد.آنقدر برزخش تاریک است که فقط آرزو دارد قیامت برسد و تکلیفش روشن شود!))
-------------------------------------
درد و دل
**** ** ****** *** ** **** **** ***** *

 *** **** *** ** ***** ***** **** ** *** ****** ** ***** ***** **** *** **** ***** *** *** ** **** ****** * ** *** ***** **** **** ***** ***** * *** ** *** **** **** **** ** ***** *** **** * *** *** ** **** ******
* **** ** ** **** ******* * ***** *** *** ***** ** ** *** ***** ***** *** **** ****** **** ***** ** **** **** ****** ** **** ** *** ** *** ** **** ***** *** ********* * ***** ******* * *** **** ** **** **** **** **** **** ** * **** *** ****** * ****** ***** ****** ** ***** **** * ***** *****  ***  **** ***** **  ***** ****** ******* **** ** ***** **** ** ***** ***** *** ** **** ****** ***** *** ***** ** ***** ** ******  *  **** ********* ** ***** ** ** ** **** **** * ** ***** ***** ** *** **** **** ** ****** **  ****** ** **** ********* * **  ******* **** * *** ** ***** ********* * ** *** ***  ***** ***** **** *****  *
******* ***** ** ** *** **** ****** *** * ***** ***** ** ***** **** ***** ** ** **** *** **** **** ***** ** **  ******* ***** **** ***** **** **** * ******* ***** **** ** ** ** ***** **** ** *** **** *** ****** **** ***** **** ******* **** ***** ***** ***  * ***** ******** ***** ** ***** ******* ***** ** ***** **** *****  * ****** **** ***   ** **** ****** *** ** ** *** ** ** ***** * ** *** ***** *** *** ***** *** ***** ** **** **** *** ** ** ***** ***** **** ** *** ** ******* ****** * ** *** *** ** **** *** **** ** ** ***** ******** * **** *** ***** *** *** * ** ***** * *** ******* * ** *** *******

*** ****** ** ****** *** *** ***** ******* ** ** *** ***** ***** *

**** *****
****** ***

پاسخ:

سلام علیکم.

از آن بزرگوار پرسیدند بهترین خلق خدا کیانند؟

فرمود: علماء، اگر به دانسته‌هایشان عمل کنند.

پرسیدند: بدترین خلق خدا بعد از شیاطین کیانند؟

فرمود: علماء، اگر به دانسته‌هایشان عمل نکنند!

این‌طوری‌ها هم که می‌گید نیست که «اکثر اهل جهنم علماء هستند»! چون همیشه عالمان در اقلیتند، اما کیفیّت عذاب عالمان بی‌عمل، خیلی شدیدتر از افراد عادیه؛ به طوری که می‌گن اهل جهنم از بوی بد عالمان بی‌عمل، در عذابند.

حالا این‌ها خروج از محل بحث ماست؛ قیاس امثال شیخ عباس قوچانی با علماء بی‌عمل اشتباهه.

من از این بزرگوارانی که بحثشون گذشت، حکایاتی خونده‌ام و استفاده برده‌ام. خواننده‌ی محترم دقت کنه که محلّ بحث ما کجاست؛ خدای نکرده ما نمی‌خوایم بیخودی سر کسی رو بتراشیم و بگیم به طور کلی مطالب فلانی به درد نمی‌خوره.

اون قسمت دوم نظرتون هم حذف شد، چون خصوصی بود. جواب رو به ایمیلتون می‌فرستم.
سلام
فکر کنم سوء تفاهم شده بنده به شدت به علم و علما علاقه مندم و نظر شخصیم اینکه که سالک حداقل باید در درجه اجتهاد باشه ( همون دستور جناب قاضی ) و الان هم با اینکه دیر شده ولی قصد دارم درس خوندن رو شروع کنم .
علم هم اموختی نیست نوریست که خدا در قلب هر بنده ای که بخواهد قرار میدهد.
پس عالم بودن به حوزه رفتن و مدارج رسمی نیست و شیخ رجبعلی و مرحوم مجتهدی رو از علما میدونم .
بنده شکی در شیخ عباس قوچانی یا علامه تهرانی ندارم شک بنده در انتساب مطالب به این عزیزانه و آیا واقعا مطالبی که منتشر شده نقل از این عزیزان است یا خیر .
مورد آخر هم اینکه منظورم از دیدار امیرالمومنین به صورت مکاشفه نفسانی یا عالم مثال نبود بالاتر از این مراتب و کاملا به صورت جسمانی و اگر اصل قضیه را مطالعه کرده باشید خلاصش اینکه جناب شیخ غذاهای بسیاری  را بین فقرا تقسیم میکنند در حالی که بچه های خودشون گرسنه بودند و پس از آمدن به منزل،  همسرشون با ایشون خیلی بد اخلاقی میکنند که نهایتا در نیمه شب شیخ ایشون رو صدا میکنند و حضرت  امیر به همسر شیخ مطالبی رو با این مضمون میگن که هر وقت بچه های شما از گرسنگی مردند اون وقت اعتراض کنید .
مورد اخر هم اینکه امثال بنده حتی خاک پای امثال شیخ رجبعلی خیاط و مجتهدی نیستیم و به هیچ عنوان قادر به درک حالات و درجات این عزیزان نیستیم بیشتر اعتراض بنده به این بود که عوام در مقامی نیستند که در نزدشان گفته شود فلانی کامل نبود و عوام هم نسبت به درکشان این عزیزان را صاحب گناهان کبیره مثل گناهان خودشون میدونند .
 خدا به حق محمد و آل محمد توفیقمان دهد این حجاب های ظلمانی و نورانی از میان برداشته شود تا انشاالله نائل به دیدار جمال حق شویم . خدایی که حتی اسماء جلالش در باطن جمال است و مشتی به سینه سالک میکوبد و میگوید برو پاک شو باز آ .

من الله توفیق





پاسخ:

سلام علیکم.

عارضم که از کجا می‌دونید اون تمثّل، تمثّل «جسمانی» بوده؟ از نظر فلسفی و عقلی، محال نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام در عالم مادّه خلق ابدان داشته باشند و تصرف کنند و با جسم ناسوتی با کسی صحبت کنند، اما بر حسب قاعده، حضرت از دنیا رفته‌اند و اگرچه حضرت تمثّل‌های خیلی مؤثری در عالم مادّه هم داشته باشند، با «جسم مثالی» هست، نه «جسم ناسوتی»، اگرچه آثار عالم ماده هم در اون جسم دیده بشه. تشخیص اینکه این جسم، مادّی هست یا مثالی، فقط و فقط کار افراد راه رفته و اساتید هست، نه افراد عادی و سالکینِ در راه.

جسم مثالی، آثار و عوارض جسم مادّی رو داره، و به خاطر اینکه اون بدن در عالم مثال هست و عالم مثال بر عالم مادّه سیطره داره، این بدن می‌تونه در عالم مادّه سیطره و اثر داشته باشه. مثل اینکه شما خواب می‌بینید و با افراد در خواب مثلا دست می‌دید و اون‌ها رو لمس می‌کنید، و هیچ در خواب هم از ذهن شما نمی‌گذره که این بدن‌ها مادّی نیستند؛ بلکه اون‌ها رو به خوبی حس می‌کنید و از این احساس، حالات مختلفی بر جسم خارجی و مادّی شما هم عارض می‌شه، مثل عرق کردن و امثال ذلک.

امیرالمؤمنینی که از دنیا رفته‌اند که هیچ، من خدمت شما اینطور عرض کنم که حتی خیلی‌ از کسانی که در طول تاریخ خیال می‌کنند خدمت حضرت بقیة الله علیه السلام رسیده‌اند ـ و تشرف اون‌ها صحیح و رحمانی بوده، نه نفسانی ـ هم تشرفشون تشرف جسمانی نبوده! بلکه فقط تمثلی از حضرت بقیّة الله علیه السلام بوده و بس. مرحوم آقای انصاری این مطلب رو فرموده‌اند.

پس با این مقدمات، باز می‌رسیم به اونچه که قبل عرض شد. یعنی این تشرّف جسمانی به نظر می‌رسه، خب حالا آیا شیطانه یا امام؟! نمی‌دونیم! چه بسا شیطانه! دقت کنید!

و می‌دونم که برای شما پذیرش اینکه بر بزرگانی مثل شیخ رجبعلی خیاط، شیطان به ظاهرِ امام تجلی کنه، خیلی سخته، و من هم اصراری ندارم که حتما شما رو قانع کنم.

اما راجع به انتساب این مطالب:

ظاهرا شما کتاب «مطلع انوار» رو مطالعه نکرده‌اید. این کتاب،مکتوبات خطّی شخص علامۀ طهرانی هست! که ایشون تمام مطالبی که آورده‌اند، بدون واسطه نقل می‌کنند. و این چیزی که در بازار چاپ شده، نسخه‌های خطّی‌اش از سالهای حیات خود ایشون چاپ شده بود و چیزی نیست که قابل انکار باشه. در اینکه این مطالب رو شخص علامه نوشته‌اند، هیچ تردیدی نیست و خودِ علامه هم دارند از مرحوم شیخ  روایت می‌کنند. چاپ کتاب هم توسط اشخاصی هست که از زمان خودِ ایشون، کتاب‌های مرحوم علامه رو چاپ می‌کرده‌اند. یعنی اینطور نبوده که افراد غیر مرتبطی در گوشه‌ای از کشور، مرحوم علامه رو ندیده باشند و فقط چیزهای غیر مستندی جمع کرده باشند.

این یک نقل، بسیار محکم‌تر از اونی هست که شما بتونید توش تشکیک کنید، در حالی که حکایاتی که شما نقل می‌کنید، همه مکاشفه است! و به قول امام صادق علیه السلام: دین خدا محترم‌تر از اونی هست که با رؤیا اثبات بشه!

اون مکاشفۀ پیامبر چه معلوم که شیطانی نیست؟! و اگر شیطانی هم نباشه، اون اعتراض ایشون به پیامبر چه وجهی می‌تونه داشته باشه؟ آیا جز اینه که ایشون کامل نبوده‌اند؟ شما در احوالات مرحوم ملا‌حسین‌قلی همدانی و شاگردان بارزشون نگاه کنید، یک مورد از این چیزها می‌بینید؟ کسی که کمی مطالعات عرفان نظری و فلسفی داشته باشه، مثل روز براش روشن می‌شه که طریقۀ مرحوم خیاط و شوشتری، طریقۀ توحید به معنای اخصّ ـ یعنی طریقۀ مرحوم قاضی ـ نبود و بسیار در سبک با هم فاصله داشتند و مرحوم شیخ رجبعلی بسیار بسیار هم در مقامات و هم در قدرت تصرف، از مرحوم قاضی ضعیف‌تر بودند.

راجع به بحث کامل نبودن:

اینکه این بحث آفاتی داره، جای خود. اما وظیفۀ طلاب روشن‌گری هست. هر بحثی ممکنه آفاتی داشته باشه، دلیلی بر ترکش نیست.

و اینکه ما راجع به عدم کمال این عزیزان صحبت می‌کنیم، به این معنا نیست که خودمون بالاتریم! ما یک وقتی می‌گیم ابوذر، کامل نبود. آیا این یعنی من از ابوذر بالاترم؟ نه! اما ابوذر کامل نبود! این دیگه انکار کردن نداره. روایات متعدّدی داریم که سلمان رو بالاتر از ابوذر می‌دونن، تا جایی که در حدیث هست اگر اباذر می‌دونست در قلب سلمان چه می‌گذره، یا سلمان رو تکفیر می‌کرد یا او رو می‌کشت! (یا به معنای دیگه: یا سنگینی این مطلب باعثِ کشته شدنِ شخصِ اباذر می‌شد!)

خب حالا بیاییم بگیم: آقاجان! این حرف‌ها چیه؟! شما می‌دونید اباذر کیه؟ چه روایت‌هایی که در مدح اباذر نداریم! امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام به بدرقۀ او رفتند! اهل‌بیت مدح او کردند! پیغمبر چقدر به اباذر علاقه داشتند و...

باید گفت: بله، اثبات مقام یک نفر، این که مقام یک نفر برای شما بزرگ به نظر می‌رسه، دلیل بر این نیست که او دیگه به تمام مطلب رسیده باشه. طبق تصریح امام صادق علیه السلام، اباذر به پلۀ نهم ایمان رسید و دستش از پلۀ دهم که سلمان در اون مرتبه متمکن بود، کوتاه ماند.

در عین حال، ما هم به شفاعت اباذر غِفاری چشم امید داریم، هم سلمان محمّدی!

دقّت کنید؛ فهم این مطالب باعث باز شدن خیلی از مسائل خواهد شد.

سلام
خوندن این پست یه صفایی داشت و خوندن کامنت ها و پاسخ هاشون حظی بیشتر ...

پاسخ:
علیکم السلام.
با سلام و تشکر از پاسختون
مورد اول اینکه : حدیثی خواندم به این مظمون که شیطان به صورت پیامبر و امامان در خوابها تجلی نمیکند .( منبع یادم نیست )

مورد بعدی : صحبت با لحن اعتراض و عامیانه با خداوند یا پیامبر بستگی به حال سالک دارد و آیا اینکه اسما جمال بر او تجلی کرده و در انبساط است   و یا  در حالت انقباض است و اسما جلال بر او تجلی کرده که بحث مفصلی در عرفان عملیست و قصد ورود ندارم و دلیل بر بی ادبی یا کم بودن مقام اولیا ندارد و مثال های زیادی در انبیا و ائمه داریم .

مورد بعدی : معنی این کلام که امیرالمومنین از دنیا رفته اند را نمیفهمم عرفا در دنیا به طبقات آسمان دسترسی دارند و در یک زمان در مکان های متعددی در دنیا و عوالم غیب  حضور پیدا میکنند حتی در تاریخ و زمان ها حرکت میکنند ، مقام امام که اجل از مقام  عرفاست و حجاب هایی مثل جسم ناسوتی ، برزخی و ابدال برای امام لازم نیست و باطن تمام عالم امکان امام است .
 
مورد آخر اینکه : برای روشن تر شدن موضوع باید مکاشفات شیطانی رو ریشه یابی کنیم و  کمی در عرفان عملی بحث کنیم .
به طور کلی در شروع سیر و سلوک سالک پس از اسلام آوردن و مطالعه کامل رساله و انجام دقیق واجبات تمام همتش رو باید در مراقبات و ترک گناه داشته باشه چه بسا اگر بتونه این کار رو به خوبی انجام بده بدون استاد و مستحبات و اذکار به مقاماتی خواهد رسید.
 اما مهمترین موضوع : سالکی که هنوز موفق نشده ریشه گناهان را از بین ببره و هنوز حجاب های ظلمانی در روحش باقیست شروع به ریاضات و مستحبات مستمر میکنه و ابوابی بر او باز میشه و چون راه های نفوذ شیطان هنوز در نفس باقیست از همین طریق شیطان بر او وارد شده و خطرات بسیار مهلکی برای سالک ایجاد میکند .
 نقش استاد در این جا پر رنگ میشود و جلوی خطاهای سالک را میگرید و او را به صراط مستقیم هدایت میکند و اگر سالکی بدون استاد و به تنهایی در این راه باشد خطرات بزرگی مثل ادعای خداوندی ، رسالت ، امام زمان بودن ، گاو پرستی و امثالهم او را تهدید میکند مثال روشن هم جناب علی محمد باب  در بهائیت .

و اما  بحث اصلی : بنده این عزیزان را از سالکان مبتدی که هنوز موفق به از میان برداشتن حجاب های ظلمانی نشده اند نمیدانم .
مکاشفات خظرناک و شیطانی برای سالکان مبتدیست که به مرور حجاب های ظلمانی خود را کم میکنند و پله پله بر جنود شیطان و نفس پیروز میشوند و طرقی  میکنند  .
ولی افرادی که سالها ریاضت کشیده اند و استاد دیده اند  و چه بسا بسیاری از حجاب های نورانی را هم خرق کرده اند بعید است شیطان در آنها نفوذی داشته باشد .
در ضمن شیطان نفوذی در وجه الله ندارد چون نهایتا عارف ،  شیطان را اسمی از اسماء ضلال خدا میبیند  . الا عبادالله المخلصین .
حداقل ،  بزرگان را با خودمان مقایسه نکنیم و توجه کنیم که آنها از عوالم مثال و برزخ گذر کرده اند و درجاتی از فنا را دارند .( باز هم خواهید گفت تو از کجا میدانی ، عکسش را ثابت کنید تا انشاالله قبول کنیم )
--------------------------------------------------------------
جان عالم فدای رسول مکرم اسلام ( صلی الله علیه وآله ) که اگر شفاعت او نباشد سالکی قدم از قدم برنخواهد داشت .

موفق باشید.

پاسخ:

سلام علیکم.

با این نظری که گذاشتید، متوجه شدم یا مطالب قبل رو بنده خوب نتونسته‌ام انتقال بدم، یا شما با دقت مطالعه نکرده‌اید.

از مفهوم کلام شما مشخصه که در این زمینه تخصصی ندارید. بسیاری از شبهاتی که الآن مطرح کرده‌اید، ریشه در ناآشنایی شما با مطالب داره.

امشب خسته‌ام، ولی در حدّ بضاعت سعی می‌کنم با بی‌جواب گذاشتن نظر بی‌ادب نکرده باشم:

اول. بله، چنین روایتی هست. اما از کجا معلوم اون صورتِ مشهود، امام علیه السلامه؟! ـ این نکتۀ بسیار ظریفی است که عدم توجه به اون، خیلی‌ها رو گیر انداخته ـ یعنی شیطان به صورت پیغمبر اکرم تجلی نمی‌کنند، اما از کجا مشخصه که اون صورتِ مشهود، صورت حضرت هست؟!

به‌علاوه، ما در تاریخ اسلام الی ماشاءالله قضایایی داریم که شیطان به صورت نبی و امام بر سالکین ظاهر شده، که حلّ این مشکل همین مطلبی بود که عرض شد.

دوم. بنده هم عرض نکردم چنین چیزی محاله. گفتم از نظر فلسفی ممکنه؛ اما هرچیزی راهی داره. خداوند متعال ابا داره که هر چیزی رو جز از مسیر و سیر عادی خودش انجام بده. مثلا برای شما در سلسلۀ رزق، نون از آسمون نمی‌افته. به علل و اسباب عادی، توسط افراد به دست شما می‌رسه. در حالی که افتادن نان از آسمان هم محال نیست.

حضرت به حسب ظاهر از دنیا رفته‌اند، و وقتی می‌تونن با بدن مثالی تجلی کنند، چه دلیل و داعی وجودداره که جسم مادی باشه؟ و البته قبل‌تر از این با تشکیک در اصل صحت و رحمانی بودن این شهودها، این مطلب از اساس دارای اهمیتِ ذاتی برای بحث ما نیست.

سوم. تا تعریف شما از «سالک مبتدی» چه باشه. شما این‌ها را از سالکان مدعی نمی‌دونید، ولی من می‌دونم!!

شما استدلالتون تمام نیست. ابتدائاً کامل بودن شیخ رجبعلی رو جزو محکمات خودتون پذیرفتید بدون دلیل، و بعد روی اون بار می‌کنید که کسی که راه رو طی کرده، شهودش صحیحه!

اتفاقا داستان‌هایی از قبیل همین قضیۀ منقول در مطلع انوار ـ که مو لای درز نقلش نمی‌ره و با صحت سندش، دیگه حرفی برای ادعای شما باقی نمی‌مونه ـ نشون می‌ده که شیخ رجبعلی در مثال گیر بوده‌اند!

در قوانین مدنی و همچنین شرع مقدس، کسی که نسبت به شخصی ادعای خلاف اصلی می‌کنه، او باید دلیل بیاره. اصل در انسان‌ها، عدم وصول به مقامات هست. کسی که می‌گه فلانی ولیّ الهی و واصل هست، باید برای وصول اون فرد دلیل اقامه کنه. من می‌گم طبق قرائن، ایشون نرسیده‌اند. شما مدعی هستید رسیده‌اند، خب بسم الله! دلیلی بر ولایت ایشون اقامه کنید! ولایت هم که نشانه‌های واضحی داره.

کسانی که سال‌ها ریاضت کشیده‌اند و حتی استاد هم دیده‌اند، از خطر شیطان مصون نیستند.

باید در مسائل عرفان نظری ـ نه عرفان عملی؛ چون عرفان عملی که بحث کردنی نیست ـ مطالعات دقیق و با حوصله‌ای داشته باشید و مسائل براتون خیس بخوره و جا بیفته.

من هرچه کردم، نتونستم جوابی که برای ایمیل و به طور خصوصی براتون در نظر گرفته بودم رو ایمیل کنم. اگر راه دیگه‌ای هست بفرمایید.

سلام 

با تشکر از معرفی کتاب مطلع انوار ، مشغول مطالعه هستم . 

 بحث خوبی بود ،  خیلی استفاده کردم فکر نکنم بتونم بازم اینجا سر بزنم اگه موردی بود حلال کنید   . موفق باشید  .  خدانگهدار

-----------------------------------------------

جلوه ای رحمت پررودگار

فکر میکردم من توبه میکنم و من ذکر حق میگویم ولی الان فهمیدم ابتدا او مرا یاد میکند و ابتدا او توبه میکند پس از آنست است که من به یاد توبه و ذکر او می افتم و سپس او قبول میکند و پاسخ میدهد یعنی ذکر من در میان دو ذکر پروردگار و توبه من در میان دو  توبه پروردگار قرار میگیرد. رب اغفر ذوبی بحق الحسین (ع)

پاسخ:
سلام علیکم.
موفق باشید.