یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید مرتضی مطهری» ثبت شده است

           یک. مؤلف روح مجرد می نویسند: "مرحوم (شهید مرتضی) مطهّرى با حقیر سوابق دوستى و آشنائى دیرین داشت، و ذکر مبارک حضرت آقا (مرحوم سید هاشم حدّاد) با وى کم و بیش- نه کاملًا- به میان آمده بود. و اینک که آقا از کربلا به طهران آمده‏اند ایجاب مى‏نمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روى این اصل، بنده جناب مطهّرى را خبر کردم و ایشان در بنده منزل احمدیّه‌ی دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومى ملاقات انجام شد. و سؤالاتى نیز از ناحیه مرحوم مطهّرى شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهّرى شیفته ایشان شد، و کأنّه گمشده خود را اینجا یافت. و سپس مرتبه‌ی دیگر آمد و باز ساعتى در این اطاق عمومى بیرونى با هم سخن و گفتگو داشتند.

           آنگاه صدیق ارجمند مرحوم مطهّرى به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتى وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت میدهند، و مکان خلوت هم داریم!
           به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعى ندارد؛ بیاید و هر سؤالى که دلش می‌خواهد بکند.
           در بالاى بامِ منزل اطاق کوچکى براى اثاثیّه و لوازم بام معمولًا بنا مى‏کنند؛ حقیر مکان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتى را آقا معیّن فرمودند براى فردا که بیاید و ملاقات خصوصى داشته باشیم.

           در موعد مقرّر مرحوم شهید مطهّرى آمدند، و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و براى آنکه احیاناً کسى به بام نرود حتّى از اطفال و افراد بى خبر از رفقا و دوستان، در وقت پائین آمدن درِ بام را از پشت قفل نمودم.

           در اینجا مرحوم مطهّرى آنچه می‌خواهد از ایشان مى‏پرسد. سؤالهاى انباشته و کهنه و جواب داده نشده‏اى را که چون ساعت به سر رسید و آقا پائین آمدند و مرحوم مطهّرى پشت سرشان بود، من دیدم مطهّرى بقدرى شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وَجَناتش پیداست.

           آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقاى مطهّرى، و تا این ساعت هم نمی‌دانم. ولى مرحوم مطهّرى هنگام خروج آهسته به حقیر گفتند: این سیّد حیات بخش است!

           ناگفته نماند که روزى مرحوم مطهّرى به حقیر مى‏گفتند: من و آقا سیّد محمّد حسینى بهشتى در قم در ورطه هلاکت بودیم، برخورد و دستگیرى علّامه طباطبائى ما را از این ورطه نجات داد.

           حالا این کلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سیّد هاشم که: این سیّد حیات بخش است، هنگامى است که حضرت علّامه هم حیات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان که در روز هجدهم محرّم الحرام 1402 هجریّه قمریّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه‌ی بقا مُخَلَّع گشتند.

 

           دو. در سفرى هم که مرحوم مطهّرى به أعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانى منزل آقا حاج سیّد هاشم را بنده به ایشان دادم، و در کربلا دوبار به محضرشان مشرّف شده‏اند. یکبار ساعتى خدمتشان می‌رسند، و بار دوّم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مى‏نمایند.

           مرحوم مطهّرى در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند، و می‌فرمودند: در یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند: نماز را چگونه‏ می‌خوانى؟ عرض کردم: کاملًا توجّه به معانىِ کلمات و جملات آن دارم!
           
فرمودند: پس کِىْ نماز میخوانى؟!
           در نماز توجّهت به خدا باشد و بس! توجّه به معانى مکن!" *

           

 

شب چهارشنبه
آخر ربیع الثانی
1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* روح مجرد، ص161.

ـ شعر تیتر از ملامحسن فیض کاشانی رحمة اللـه علیه:
زهرچه غیر یار استغفراللـه

زبود مستعار استغفراللـه

دمی کان بگذرد بی‌یاد رویت

از آن دم بی‌شمار استغفراللـه

زکردار بَدَم صدبار توبه

زگفتارم هزار استغفراللـه

جوانی رفت و پیری هم سرآمد

نکردم هیچ کار استغفراللـه. 

۲۲ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۲۸