دارم به اون شب و روز جمعههایی فکر میکنم
که من اسیر خاکم...
نمیدونم گذرت از کنار قبرم میافته یا نه؟
صبح جمعه
۶شوال۱۴۳۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* لب بگشا که میدهد لعل لبت به مُرده جان/حافظ.
دارم به اون شب و روز جمعههایی فکر میکنم
که من اسیر خاکم...
نمیدونم گذرت از کنار قبرم میافته یا نه؟
صبح جمعه
۶شوال۱۴۳۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* لب بگشا که میدهد لعل لبت به مُرده جان/حافظ.
بعضی لذتها
اگرچه معاف از مالیاته
قابل انتقال به غیر نیست!
حالا هرچی هم من زور بزنم و بگم خوندنش کیف داره، تا نخوری ندانی!
شب ۵شنبه
۵/۱۰/۱۴۳۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
* مناجات مریدین!
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود...
غروب چهارشنبه
چهارم شوال المکرم
هزار و چهارصد و سی و سه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* حافظ.
آخر ماه مبارک، همیشه برام غمانگیز بوده. حالا نگم همیشه، اکثر موقعها.
از اینکه این سفره جمع میشه، مصیبت زده میشم.
هیچ سالی نتونستم فلسفهی عید بودن روز فطر رو ادراک کنم. از نظر دلایل روی کاغذ، میدونم؛ اما به دلم ننشسته هنوز.
شاید مانع نفهمیدنم، نقص خودمه. یعنی مثلا ما میگیم عید فطر رو به شکرانهی این ضیافت سه ماهه، جشن میگیریم و از خدا تشکر میکنیم که به ما فرصت خودسازی داد و ما رو پاک کرد. خب؟ من که پاک نشدم چی؟ من که احساس میکنم هنوز پر هستم از عیوب چی؟ من که حتی از فرصتهای ماه مبارک استفاده نکردهم کجای این شادی جا دارم؟
نمیدونم... ولش کن...
امسال یه جورایی حس غم مضاعفی هم داشت برام. با اتفاقاتی که شب بیست و سوم افتاد، به نظر میرسه من برای همیشه از روزه گرفتن محروم شدم... چقدر تلخه...
شنبه
۲۹رمضان المبارکـ
۱۴۳۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یعنی: خداحافظ ای ماه!
که پیش از إقبالت، لحظه شماریم
و
قبل إدبارت، افسرده! / دعای وداع با ماه مبارک رمضان؛ إمام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام.
بو بکش!
به مشام تو هم میرسه؟ تو هم متوجه میشی؟
دههی آخر ماه مبارک، انگار مادر سادات چادرعنایتش رو پهن میکنه رو آسمون دنیا و بوی مست کنندهی قلب و سرّ ولایت میپیچه تو ماه مبارک... که اولین ثمرهی این عنایت حضرت زهرا، شب نوزدهمه...
خدا رحمت کنه مرحوم علامهی طباطبایی رضوان اللـه علیه رو. من شنیدهم بعضی از ایشون نقل کردند که شب قدر زیاد حضرت زهرا سلام اللـه علیها رو یاد کنید. این جمله، جملهی عجیبیه.
حضرت مادر سلام اللـه علیها در شب قدر چه تأثیری دارند؟ تأثیر انفعالی نفْس حضرت در عالم تکوین، ارتباطش با تقدیر مشیّت الهی این شبها، چطور تصور میشه؟ اللـه اکبر! من با این عقل ناقصم چطور بفهمم؟! لذا تو قرآن هست: و ما أدراک ما لیلة القدر؟! یعنی اصلا تو چی میفهمی که شب قدر یعنی چی؟ بماند اینکه امام صادق علیه السلام فرمودند "اللیلةُ فاطمة، و القدرُ اللـه"! معنای ساندویچیش: "لیلة القدر" یعنی فاطمهی خدا!
دوست دارم بنویسم و از طرفی نمیدونم چطور... یعنی گفتن از بعضی چیزها خیلی سخته... بعضیها اونقدر شخصیتشون عظیمه، که هرچی بنویسی، شرّ و ور و بافتنی و تخیله! چون درست نمیدونی با کی طرفی... این ابیات شیرینترین عباراتیه که راجع به اظهار عجز از توصیفِ حضرتِ مادر خوندهم. زبونم بند اومده. همین رو فقط دارم بگم:
ای بهشت قرب پیغمبر جمالت فاطمه
ای تمام انبیا مات جلالت فاطمه
ای تمام وحی در موج خیالت فاطمه
ای همه مرهون فیض بیزوالت فاطمه
طاهره انسیه حورایی نمیدانم کهای؟
فاطمه صدیقه زهرایی نمیدانم کهای؟
عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم
با کمیتِ وهم تا آن سوی هستی تاختیم
یا به مضمون، یا به ایراد سخن پرداختیم
دستها بر رشتههای چادرت انداختیم
شعرها خوانده، غزلْ قطعه، قصائد ساختیم
عاقبت دیوانه گشتیم و تو را نشناختیم
حور، انسان یا ملک یا فوق اینان چیستی؟
کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی؟!*
صبح پنج شنبه
۲۷ماه مبارک رمضان
۱۴۳۳هـ.ق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* استاد غلامرضا سازگار. شاید بشه به جرأت گفت که در بین معاصرین، ایشون تنها کسی هستند که به این اندازه شعر فارسی برای اهل بیت سروده اند. اون هم شعرهای جون و آبدار! حَفَظَه اللـهُ و حَشَرَهُ مَعَ أحبّائِهِ و أولیائِهِ.
آری!
آری!
آری به یُمن لطف شما خاک زر شود...*و**
سه شنبه
۲۵رمضان المبارکـ
۱۴۳۳هـ.ق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*شاعر:؟
** چهارشنبه: اولش تیتر زده بودم: از کیمیای مهر تو "زرد" گشت روی من!!
اون وقت حواسم نبود که این وزنش اشکال داره. امروز داشتم این بیت رو زمزمه میکردم، احساس کردم وزن این بیت لنگ میزنه و یه چیزی زیاده انگار! (البته من از علم عروض چیزی نمیدونم) بعد به نظرم اومد که "زر" درسته، نه "زرد"! بیسواد!!
اومدم اصلاحش کردم و بعد که جستجو کردم، دیدم ای بابا! این که مال لسان العرفاء خودمونه! رحمة اللـه علیه! چقدر حواسپرت شدهم! بیتِ غزلی که شاید چند بار سابق بر این خونده بودمش رو یادم رفته بود به کل. نشونههای پیریهها! (بی سوادیتو توجیه نکن!!)
این بیع و این بهاء و ثمن، می کُشد مرا...*
صبح جمعه
بیست و یکم رمضان المبارک
مصادف با شهادت مولانا
آیة اللـه العظمی و حجته الکبری
مولی الموحدین
یعسوب الدین
یگانه أمیرالمؤمنین عالم
امام بر حق و خلیفه ی بلافصل رسول خدا صلی اللـه و علیه و آله و سلّم
حضرت اباالحسن، علیّ علیه أفضل الصلوة و السلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر:؟
۱. توی روستا که بودم، یه روز ظهر رفته بودم تجدید وضو کنم. تا شروع کردم به شستن دست و دو سه جرعه آب روی زمین خشک ریخت، دیدم یه بُز بزرگ با شاخهای خیلی عریض و طویلی که داشت، دوید طرفم! حدس زدم تشنه باشه. سرش رو میمالید به ظرف آبی که دستم بود. ظرف رو گرفتم جلوش اما دهانهی تنگ ظرف مانع بود. رفتم اون اطراف گشتم، یه ظرف بزرگ حلبی پیدا کردم. شاید حدود پنج لیتر آب میگرفت. پر از آبش کردم و گذاشتم جلوی حیوون زبونبسته. شروع کرد به خوردن...
نبودی ببینی چه سر و صدایی راه انداخته بود از خوردنش. یه گوسفند با برهش هم اونجا بودند که مستفیض شدند از اون ظرف آب!
همینطور که این بز آب میخورد، من زیر اون آفتاب داغ تو تشنگی میسوختم. یک دفعه یاد این شعر محتشم کاشانی افتادم که:
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم زقحط آب سلیمان کربلا!
اینکه چه حالی شدم، بماند... اما شعلهی بغضش تو دلم موند، تا شب، که آتیش به خرمن دل اهل مسجد زدم با این بیت و مردم روزهداری که تشنگی و گرما رو بهتر از هرکسی شاید میفهمیدند، زار زار گریه میکردند و من براشون خوندم:
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا...**
2. جالب بود که همون شب، وقتی میخواستم این روضه رو شروع کنم، به مستمعین گفتم که من امروز یه همچنین صحنهای دیدم و یه حیوونی آب خواست و من آبش دادم و... ( تا آخر داستان)؛ اما اسم نبردم که کدوم حیوون و کجا. طبیعتا اونجا بز و گاو و گوسفند و شتر و اسب و اینا زیاد پیدا میشد. ولی همین که شروع کردم، پسر صاحبخونهمون که جلوی منبر نشسته بود، خیلی بلند و بیخیال، با همون لهجهی مخصوص به خودشون پرید وسط حرفم و رو به مردم گفت: بُز ما رو میگهها!!
صبح یکـ شنبه
شانزدهم رمضان المبارک
۱۴۳۳هـ.ق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* محتشم کاشانی./
** این که اینجا محتشم اینطور سروده، دلیل داره. الآن زبون روزه هستم و نمیتونم محکم حرف بزنم، ولی اینطور یادمه: روایتی هست از پیغمبر خاتم صلی اللـه علیه و آله و سلّم به این مضمون که اگه مهمون اومد خونه تون و هیچی هم نداشتید، از آب دریغ نکنید؛ یا با آب حتما ازش پذیرایی کنید. محتشم هم سوزن اعتراضش روی این نقطه است که اینها مهمان نوازی نکردند که هیچ، خودشون آب نیاوردند باز هم هیچ، راه آب رو ـ حتی بر نوزادان ـ بستند...
1. امسال، توفیقی شد و برای تبلیغ، نیمهی اول ماه مبارک رمضان رو به مناطق محروم جنوب استان کرمان رفتیم.
مُهَیمِنا!
به رفیقان خود رسان بازم...*
دوشنبه
۲۶شعبان
۱۴۳۳هـ.ق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*حافظ.