مدتها بود که نسبت به ارتباطاتم با افراد اطراف خودم، احساس سبکی و عذاب وجدان داشتم. خیلی از جمعهایی که شرکت میکردم رو بیحاصل و عبث میدیدم. بعد از اینکه از اون جمع بیرون میومدم، حس میکردم از عزت خودم تنزل کردهم و این کار رو انجام دادهم. دایرهی این احساس گناه، وسیعتر از اونیه که بتونی فکرشو بکنی. یعنی خیلی از جمعهای طلبگی رو شامل میشه حتی. شرکت تو خیلی از بحثهای سیاسی رو هم. حضور تو خیلی از برنامههای هیئت رو هم. به طور کلی، میخوام از این به بعد (از هفدهم ربیع الأول تقریبا شروع کردم)، افرادی که باهاشون ارتباط میگیرم رو غربال کنم؛ اگرچه این کار، کار سادهای نیست. خیلیا رو نمیتونم به این راحتی از خودم دور کنم که این نشدن، البته علتش دلبستگی نیست.
اما به هر ترتیب، الآن ـ بعد از گذشت بیشتر از دو هفته ـ افرادی که باهاشون مستقیما در ارتباطم، کمتر از ده نفرند؛ که این برای فرد پر رابطهای مثل من، یه موفقیته.
قبل از این، تقریبا تمام برنامههای بچههای هیئت رو ـ با وجود مشغلهها و سختیهایی که داشتم ـ شرکت میکردم. اما الآن اینطور نیست. دهی دوتا شده، که اونها هم فعلا اجتناب ناپذیرن.
ارتباط با افرادی که عقلشون نسبت به عموم مردم تو سطح خیلی بالاتری قرار داره، باعث میشه آدم بیشتر روز مرّگیشو با تفکر به مسائل خیلی مهم و بنیادین بگذرونه؛ و این، باز علت میشه که نسبت به ایدئولوژیهای کلیای که داشته، قدرت مصداق پروری پیدا کنه. بتونه تعیین کنه این تفکر صحیح کلی، چطور میتونه تو مصادیق ریز، و تو جزئیات زندگی من رنگ واقعیت به خودش بگیره تا من بتونم ازش کمال استفاده رو برای رسیدن به نقطهی مقصود خودم، ببرم؛ و این، یک مطلب خیلی خیلی عالی و فوق العادهایه. از همینجا میتونم استفاده کنم که عوام زدگی، خودش از علل پیاده نشدن دین ـ کما هو هوـ تو زندگی ماست. و به خاطر همینه که حضرت بقیة اللـه روحی له الفداء وقتی ظهور میکنند، ـ در روایت هست که ـ عنایتی میکنن و عقول مردم برای درک حقایق کامل میشه. یعنی در حقیقت از تفکر عوامانه و کوتاه به مسائل، دور میشن ـ میشیم!! ـ . حرف زیاده. باشه بعد! إنشاءاللـه... .
شب جمعه
دوازدهم ربیع الثانی
۱۴۳۲