یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آتش به آشیانه‌ی مرغی نمی‌زنند...*

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۹، ۰۸:۲۸ ق.ظ

           ۱. شاهدها می‌گفتن: خونه‌ی آقا رو که آتیش زدند، زن و بچه بعد چند دقیقه تونستن بیرون بیان؛ اما خبری از ایشون نبود! اهل حرم بیرون از خونه جیغ و ناله‌شون بلند شد. به صورتشون پنجه می‌کشیدن و خیال می‌کردند که حتما امام تو آتیش سوخته. بعد یه مدتی، با تعجب دیدیم امام صادق علیه السلام، صحیح و سالم، خیلی با آرامش از آتیش بیرون میومد و دوباره تو آتیش می‌رفت و می‌فرمود: من فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام هستم!
           فردای اون روز، رفتیم منزل آقا. دیدیم خیلی ناراحته و هِی اشک می‌ریزه. سؤال پرسیدیم: "الحمدلله چیزی نشد و کسی نسوخت، شما چرا ناراحتید؟" آقا امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: دیروز وقتی که آتیش، خونه رو گرفت و می‌دیدم که این زن‌ها و بچه‌ها هراسون به هر طرف می‌دویدن، یاد عصر عاشورا افتادم، اون لحظاتی که دشمن خیمه‌های اهل‌بیت سیدالشهداء رو آتیش زد؛ این اطفال بی‌هدف به این طرف و اون‌طرف می‌دویدند... .

سه شنبه ۲۵ شوّال المکرم ۱۴۳۱
مصادف با شهادت مولانا و مقتدانا
حضرت أبی عبداللـه الصّادق علیه السلام

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*گیرم که خیمه، خیمه ی آل عبا نبود.../ شاعر:؟

۸۹/۰۷/۱۲