بنماندهست آب در جگرم؛ بس که چشمم کند گهر باری!*
۱. بیشتر از سه ساله که برا درمان "کیستِ" چشمم، امروز و فردا میکنم و همتم نمیشه. شنبه شب همین هفته، مامان گفت: "برای فردا، واسهت وقت دکتر گرفتم!" خیلی تعجب کردم و بعد که پرسیدم، میگفت: "گشتهم و یکی از بهترین متخصصهای چشم رو پیدا کردهم. و وقت گرفتهم تا بری چشمت رو نشون بدی." خلاصه… دیروز رفتم اونجا.
۲. دکتر خوشبرخوردی بود. ـ این که چقدر تو مطب شلوغش معطل شدم و ده تومن پول ناقابل دادم پول ویزیت رو فاکتور میگیرم!ـ وقتی براش توضیح دادم دکترهای قبلی چی گفتهن، گفت: "بشین پشت دستگاه". چونهمو گذاشتم رو یه چیزی؛ یه نوری انداخت روی چشمام و گفت بالا رو نگاه کن. بعد یه میلهی کوچیک برداشت و زیر چشمم رو برگردوند، تا توشو ببینه. یه چند دقیقهای ور رفت تا کارش تموم شد و شروع کرد برام توضیح دادن: "یه سری دارو برات مینویسم، دو هفته که مصرف کردی، انشاءاللـه میایی نامه بدم بری تهران برای عمل." داشت داروها رو مینوشت، که یهو یادم افتاد: "راستی آقای دکتر! یه مدتی هم هست حس میکنم ضعیف شده."
ـ بشین پشت اون یکی دستگاه.
نشستم و صورتمو بردم جلو؛ گفت: "توشو نگاه کن." یه مزرعهی سر سبز بود و یه خونه اون تَه بود. اولش صاف بود و بعد تار شد، تارتر و تارتر... بعد دوباره واضح شد. بلند شد و یه عینک بهم داد.
ـ به نظرم نمرهی چشمت نیم باشه.
یه عینک بهم داد و سری پایین Eهارو روشن کرد و قبل از این که چیزی بگه، گفتم: من که همین الآنشم اینا رو میبینم!
ـ جدی؟! خب پس نیازی به عینک نداری!
ـ اِ؟! میگم میشه با تقویت چشم، نیم رو برگردوند به حالت طبیعی؟
ـ نه؛ ولی با مراقبت میتونی از بدتر شدنش جلوگیری کنی. اوممم... دانشجویی؟!
ـ [با کمی مکث] طلبهم.
ـ عالم طلبگی بهتره، یا دانشجویی؟!
ـ خب... بستگی داره!
ـ ...
ـ ...
ـ !
۳. چرا آدما به این عدسی و فریم، میگن: "عینک"؟! وقتی من این شیشه رو روی چشمم میذارم، و بدون اون نمیبینم، قاعدتا باید بگم: "عینی"!! یعنی چشمم؛ نه چشم تو! شاید هم از باب "لحمک لحمی، و دمک دمی"، شده "عینک عینی"!
دوشنبه پنجم
رمضان المبارک۱۴۳۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
*سعدی.