خدا را شکر سوزی هست، اشکی هست، آهی هست!*
۱. سحر ِ دیروز توفیقی حاصل شد و به حرم فاطمهی معصومه سلام اللـه علیها مشرّف شدم. شاید چند سالی میشد که حرم رو اینطور خلوت ندیده بودم. از صحن ایوون طلا وارد شدم و کفشم رو دادم امانت. بعد، از در ِکنار کفشداری مشرّف شدم به روضهی منوره و ضریح رو چسبیدم. چشمم رو دوختم به قبر و شروع کردم دردِ دل گفتن. خواستم که منو متوقف نکنن... راه ببرن... خسته شدم از رکود.
۲. یه مطلب خیلی جالبی که تو حرکت به سمت خداست، اینه که همیشه، آدم خواهان رشده، و وقتی این تغییر حاصل میشه، بعد یه مدت موندن تو اون مرحله رو هم باخت میدونه و دوباره پیشرفت میخواد. حتی اگه مقام فعلیای که صاحبش هست، آرزوی مردم عادی باشه؛ اما دیگه سالک نمیتونه تو این مرحله بمونه و موندن، یعنی عین ضرر. اگه صعود نکردن، یا اسکان تو منزلی از منازل سیر، طولانی بشه، چه بسا کمکم سلوک بشه عادت، و اونموقعاس که حتی سیر قهقرایی و رو به عقب هم اگه به وجود بیاد، طرف متوجه نمیشه. نگاه که میکنم، میبینم یکی از عوامل مهم "پسرفت" در مسیر خدا، عادت کردن به وضعیت فعلیه. یعنی هر وقت شخص به حال فعلی خودش رضایت بده، دچار سقوط میشه. این نظریه رو ابتدائاً تو رسالهی سید بحرالعلوم خوندم؛ اما حالا مدتهاست خودم بهش رسیدهم و با بسط بیشتری متوجه مطلب شدهم. به عقل ناقص خودم، فکر کنم تنها راه حلش هم "محاسبه" و "تضرع" باشه. الحمدلله این ماه به واسطهی روزه، دلها رقیقتر میشه... و بهترین موقعیت برای تغییر، و حرکت از منزل فعلی، همین ماهه. اللهم ارزقنا!
شب شنبه
سوم رمضان المبارک ۱۴۳۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شبها/علیرضا قزوه.