خودکرده را تدبیر نیست!!
یک. جریمهی مباحثه رو گذاشته "چلوکباب"!
یعنی هرکس بدون عذر موجه سر بحث حاضر نشه باید شام بده!
و من به خاطر مشغلههای متعدد نرفتم سر بحث و جریمه شدم: توی یکی از رستورانهای گرون شهر، چهار دست چلوکباب سلطانی با مخلفات!
وقتی نشستیم سر میز، اون بندهی خدا اومد سفارش بگیره، م.ح شروع کرد تند تند سفارش دادن: آقا من دو تا کوکا، یه سالاد، یه زیتون پرورده، یه ماست... و تلاش میکرد دو نفر دیگه از بچهها که اون طرف میز نشسته بودند رو تحریک کنه به "بیرحمانه" سفارش دادن!
خندیدم. سرمو بردم نزدیک گوشش و آروم گفتم: امشب میخوای ازم انتقام سختی بگیری دیگه، هان!؟
سرشو تند تند به علامت تایید تکون داد: اوهوم! اوهوم!
تا جایی که جا داشتیم خوردیم. بعد که اومدیم بریم گفتم: خب بچهها به لحظات ملکوتیِ "غلط کردم! دیگه همیشه سر موقع میام مباحثه" نزدیک میشیم!
ولی گذشته از شوخی، واقعا لذت میبرم از مهمونی دادن. توی این دور هم جمع شدنها، خیلی برکات هست. اینو من تجربه کردهم که میگم.
دو. امروز پایاننامه هم تموم شد. راحت شدم. مونده غلطگیری نهایی که اون هم خیلی مؤونه نداره.
سه. الآن نشسته روبروی من، یه پیرهن جدید خریده، تا اون دکمهی آخرش رو بسته. بهش میگم حسین تو رو خدا اون دکمه ی زیر گلوت رو باز کن! تو دکمهتو بستی من احساس خفگی میکنم!
شب دوشنبه
13ـ04ـ1434