باران چه چاره سازم؟! با این دل رمیده...
دامن کشان همی شد در شَرْبِ زرکشیده*
صد ماه رو ز رَشکش جیْب قـَصَبْ** دریده
از تاب آتش مِی بر گِردِ عارضش خِویْ***
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
لفظی فصیح شیرین قدّی بلند چابک
رویی لطیف زیبا چشمی خوشِ کشیده
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خندهی دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده*
امشب که این غزل رو میخوندم، اختیار اشکهامو نداشتم...
نگارش در شب شنبه
19ربیع الثانی
1434
ارسال: فرداش!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* "شَرْبِ زَرْکشیده": نوعی لباس که در الیاف آن از طلا استفاده میشده و ظاهرا از جنس کتان بوده است.
** قـَصَب: پارچهی ابریشمی یا حریر (تردید از منه).
*** خِویْ: عَرَقِ تن. بر وزن مِی (واو کلمه خوانده نمیشود).