بعد از عِراق جایی، خوش نایدم هوایی...
دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۴۵ ب.ظ
یک.
جدای از مشغلهها، اصلا این روزها دستم به نوشتن نمیره.
قبل از تعطیلات نوروز بود که به صورت انفرادی راهی عتبات شدیم. قبل از هر جا ـ به رسم ادب ـ مشرف شدیم نجف. شب اول رو بدون زیارت کردن، رفتیم یه مسافرخونه. فردا صبحش خونهی سیدعلی رو پیدا کردیم و رفتیم ساکن شدیم. پنج روز نجف موندیم. جز حرم مولا أمیرالمؤمنین علیه السلام، مرقد انبیای الهی عظام، حضرت هود و حضرت صالح علیهما السلام رو زیارت کردیم.
وادیالسلامِ عجیب، و قبر مرحوم قاضی رو هم بهرهمند شدیم.
روز ششم مشرف شدیم کربلا. پنج روز در کربلا بودیم، که دو روز آخر رو خیلی سخت تحمل کردم. فضای حرم و حجم مصیبتها، گاهی اوقات خیلی روی قلبم فشار میآورد. قتلگاه رو که دیدم، نزدیک بود بالا بیارم... بگذریم.
حرم حضرت اباعبداللـه روحی له الفداء و مهماننوازی حضرت بینظیر بود. حلاوت زیارت شب جمعهی کربلا رو هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
روز جمعه ـ که روز پنجم اقامت ما در کربلا بود ـ با زیارت وداع حرمین شریفین و زیارت تلّ زینبیه و قتلگاه و قبر مرحوم ابن فهد حلّی به پایان رسید.
و من اصلا طوری محو عنایات حضرت سیدالشهداء علیه السلام بودم که فراموش کردم سر قبر مرحوم سیدهاشم حدّاد و مرحوم ملاحسینقلی همدانی مشرف بشم.
اقامت از حدّ پنج روز تمام که گذشت، به سمت کاظمین حرکت کردیم. سه روز مهمان امامین الکاظمین علیهما السلام بودیم و یک روز هم در این بین به زیارت سامراء و دو امام بزرگوار و حضرت أباجعفر (سیدمحمد) علیهم السلام مشرف شدیم.
در تمام مدت اقامت کربلاء و کاظمین مهمان آشنایان و دوستان بودیم، جز روز آخر که از برخورد با "اغیار" ملول شدیم و از صبح تا شب در روضهی منورهی حضرت موسی بن جعفر و جوادالأئمه علیهم السلام پناه گرفتیم.
بعد از چهار روز اقامت در کاظمین، به سمت ایران حرکت کردیم که مجموعا از روز حرکت تا برگشت، 17 روز طول کشید.
واقعا زیارت، چقدر در طرز فکر آدم اثر داره. خیلی عجیبه.
اما از بین این همه، حال روضهی منورهی امیرالمؤمنین و حرم سید محمد و مسجد سهله، و مسجد براثا در بغداد، حال خاصی داشت. یک تجلی توحیدی در این چهارمکان احساس کردم که در جاهای دیگه نبود. الحمدلله... الحمدلله...
نمیدونم چرا فکر و قلمم جامد شده. نمیتونم بنویسم. حالش نیست.
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
هم چنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اُطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
جذبهی عشق چنین است: فقط ذوب کند!
صحبت نام تو شد نام "من" از یادم رفت
قصد "ربِّ اَرِنی..." گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد "لَنْ..." از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمدهام
بر روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهوارهی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت
"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
میرود دل به همان جا که تعلّق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت...*
قبل از تعطیلات نوروز بود که به صورت انفرادی راهی عتبات شدیم. قبل از هر جا ـ به رسم ادب ـ مشرف شدیم نجف. شب اول رو بدون زیارت کردن، رفتیم یه مسافرخونه. فردا صبحش خونهی سیدعلی رو پیدا کردیم و رفتیم ساکن شدیم. پنج روز نجف موندیم. جز حرم مولا أمیرالمؤمنین علیه السلام، مرقد انبیای الهی عظام، حضرت هود و حضرت صالح علیهما السلام رو زیارت کردیم.
وادیالسلامِ عجیب، و قبر مرحوم قاضی رو هم بهرهمند شدیم.
روز ششم مشرف شدیم کربلا. پنج روز در کربلا بودیم، که دو روز آخر رو خیلی سخت تحمل کردم. فضای حرم و حجم مصیبتها، گاهی اوقات خیلی روی قلبم فشار میآورد. قتلگاه رو که دیدم، نزدیک بود بالا بیارم... بگذریم.
حرم حضرت اباعبداللـه روحی له الفداء و مهماننوازی حضرت بینظیر بود. حلاوت زیارت شب جمعهی کربلا رو هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
روز جمعه ـ که روز پنجم اقامت ما در کربلا بود ـ با زیارت وداع حرمین شریفین و زیارت تلّ زینبیه و قتلگاه و قبر مرحوم ابن فهد حلّی به پایان رسید.
و من اصلا طوری محو عنایات حضرت سیدالشهداء علیه السلام بودم که فراموش کردم سر قبر مرحوم سیدهاشم حدّاد و مرحوم ملاحسینقلی همدانی مشرف بشم.
اقامت از حدّ پنج روز تمام که گذشت، به سمت کاظمین حرکت کردیم. سه روز مهمان امامین الکاظمین علیهما السلام بودیم و یک روز هم در این بین به زیارت سامراء و دو امام بزرگوار و حضرت أباجعفر (سیدمحمد) علیهم السلام مشرف شدیم.
در تمام مدت اقامت کربلاء و کاظمین مهمان آشنایان و دوستان بودیم، جز روز آخر که از برخورد با "اغیار" ملول شدیم و از صبح تا شب در روضهی منورهی حضرت موسی بن جعفر و جوادالأئمه علیهم السلام پناه گرفتیم.
بعد از چهار روز اقامت در کاظمین، به سمت ایران حرکت کردیم که مجموعا از روز حرکت تا برگشت، 17 روز طول کشید.
واقعا زیارت، چقدر در طرز فکر آدم اثر داره. خیلی عجیبه.
اما از بین این همه، حال روضهی منورهی امیرالمؤمنین و حرم سید محمد و مسجد سهله، و مسجد براثا در بغداد، حال خاصی داشت. یک تجلی توحیدی در این چهارمکان احساس کردم که در جاهای دیگه نبود. الحمدلله... الحمدلله...
نمیدونم چرا فکر و قلمم جامد شده. نمیتونم بنویسم. حالش نیست.
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
هم چنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اُطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
جذبهی عشق چنین است: فقط ذوب کند!
صحبت نام تو شد نام "من" از یادم رفت
قصد "ربِّ اَرِنی..." گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد "لَنْ..." از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمدهام
بر روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهوارهی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت
"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
میرود دل به همان جا که تعلّق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت...*
قم المقدسة
شب سه شنبه
بیست و هشتم
جمادی الأول
تکمیل در عصر جمعه
اول جمادی الثانی
1434
ـــــــــــــــــــــــــــــ
* علی اکبر لطیفیان.
شعر تیتر از سعدی.
۹۲/۰۱/۱۹