یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

مسلمانان مرا وقتی دلی بود!

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۳۸ ق.ظ

در حرم حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام اللـه علیها، نماز صبح می‌خوندم که توی سجده‌ی آخر این ذکر امام زین‌العابدین علیه السلام رو گفتم: الهی! عُبَیْدُکَ بِفِنَائِک! مِسْکِینُکَ بِفِنَائِک! فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ! سَائِلُکَ بِفِنائِکَ...
           همون‌طور که توی سجده بودم، یک دفعه خودم رو دیدم! خودم رو دیدم اما چقدر با من فرق داشت: یه پیرمرد یهودی با لباس‌های مندرس!
           من بودم، اما پیر! من بودم، اما یهودی! من بودم اما خیلی کثیف و با لباس‌های مندرس و پاره.
           و درست بود. پیر بودم، چون روحم در مقابل هوای نفسم به سستی و ناتوانی رسیده. یهودی بودم، چون حقیقت اسلام رو نپذیرفته‌م. کثیف بودنم آثار آلودگی به گناهان دنیا بود و اندراس و کهنگی و پارگی لباس‌هام، به خاطر بی‌تقوایی: وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ... *

صبح شنبه
هجدهم رمضان المبارک
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* قسمتی از آیه 26 سوره اعراف.
تیتر از خواجه شیراز رضوان اللـه علیه.

۹۲/۰۵/۰۵