أتحرقنی بالنار یا غایة المُنی؟!
اصمعى گوید: به قصد زیارت بیت اللـه حرام و (حرم) رسول اللـه صلی اللـه علیه و آله و سلّم به مکّه رفتم. در شبى مهتابى که در حال طواف خانهی خدا بودم صدائى برخاسته از درد و اندوه همراه با گریه به گوشم خورد. به دنبال صدا رفتم به ناگاه به جوانى خوش سیما و برازنده روبرو شدم که موهاى پشت سرش از زیر عمامه برآمده بود و درحالیکه به پرده کعبه دست انداخته بود چنین مىگفت:
یا سَیِّدى و مَولاى! قَد نامَتِ العُیونُ و غارَتِ النُّجُومُ و أنتَ حَىٌّ قَیّومٌ!
اى آقا و مولاى من اکنون چشمها به خواب رفتهاند و ستارگان پنهان شدهاند
و تو زنده و بیدار و آگاه مىباشى.
إلهى غَلَقَتِ المُلوکُ أبوابَها و قامَ عَلَیها حُجّابُها و حُرّاسُها و بابُکَ مَفتوحٌ لِلسّائِلِین
اى خداى من! پادشاهان دربهاى خود را به روى مردم بستهاند و بر آن پاسداران و گماشتگان قرار دادهاند درحالیکه درب خانه تو براى حاجتمندان گشوده است...
فَها أنا بِبابِکَ أنظُرُ بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ!
پس آگاه باش که من اکنون کنار درب خانه تو هستم و
چشم به مرحمت تو گشودهام اى رحم کنندهترین رحم کنندگان.
سپس این اشعار را انشاء نمود:
یا مَن یُجِیبُ دُعا المُضطَرِّ فى الظُّلَمِ و کاشِفَ الضُّرِّ و البَلوَى مَعَ السَّقَم
اى کسى که درخواست مضطرّ را در دل شب اجابت مىکنى/ و از فرد مریض و گرفتار، بیمارى و گرفتارى را برمىدارى.
قَد نامَ وَفدُکَ حَولَ البَیتِ و انتَبَهُوا و أنت یا حَىُّ یا قَیُّومُ لَم تَنَم
روى آورندگانت در کنار خانهات به خواب رفته و گروهى بیدار شدهاند/ و تو اى کسى که پیوسته زنده و صاحب اراده همه هستى هرگز نخوابیدى.
أدعوکَ رَبِّى حَزینًا دائِمًا قَلِقًا فَارْحَمْ بُکائِى بِحَقِّ البَیتِ و الحَرَم
اى پروردگار ترا مىخوانم در حال اندوه و اضطراب/ پس به گریه من رحم نما به حقّ این خانه و حرم.
إن کانَ عَفوُکَ لا یَرجوهُ ذُو سَرَفٍ فَمَن یَجُودُ عَلَى العاصِینَ بِالنِّعَم
اگر گناهکار امید عفو و بخشش ترا نداشته باشد/ پس چه کسى بر گناهکاران به نعمتهاى خود بخشاید؟
در این وقت سرش را به آسمان برداشت و عرض کرد:
إلهى [و سَیِّدى] أطَعتُکَ بِمَشِیَّتِکَ فَلَکَ الحُجَّة عَلَىَّ بِإظْهارِ حُجَّتِکَ إلّا ما رَحِمتَنِى و عَفَوتَ عَنِّى و لا تُخَیِّبنِى یا سَیِّدى!
اى خداى من! تو را اطاعت کردم درحالیکه از حیطهی اراده و اختیار تو بیرون نبودم پس براى تو است برهان و دلیل در مقابل من بواسطه اظهار و روشن نمودن حجّت و دلیل براى من. پس مرا مورد رحمت و بخشش خودت قرار ده و مرا سرافکنده مفرما اى آقاى من.
سپس عرضه داشت:
إلهى و سَیِّدى! الحَسَناتُ تَسُرُّکَ و السَیِّآتُ لا [ما] تَضُرُّکَ فَاغْفِرْ لى و تَجاوَزْ عَنِّى فِیما لا یَضُرُّکَ!
اى خداى من و آقاى من کارهاى نیکو تو را شاد و کارهاى ناپسند به تو آسیبى نمىرسانند پس مرا بیامرز و از من درگذر در گناهانى که به تو آسیبى نمىرسانند.
سپس این اشعار را انشاء نمود:
ألا أیُّها المَأمُولُ فى کُلِّ حاجة شَکَوتُ إلَیکَ الضُّرَّ فَارْحَم شِکایَتِى
آگاه باش اى کسى که در هر حاجت و تقاضائى فقط تو مورد نظر و توجّه مىباشى/ من از گرفتارى خود پیش تو شکایت آوردهام پس بر گرفتارى من رحم نما.
ألا یا رَجائِى أنتَ کاشِفُ کُربَتِى فَهَبْ لى ذُنُوبِى کُلَّها و اقْضِ حاجَتِى
آگاه باش اى کسى که امید من مىباشى فقط تو برطرف کننده غم و اندوه من هستى/ پس گناهانم را بر من ببخش و حاجتم را روا نما.
فَزادِى قَلِیلٌ لا أراهُ مُبَلِّغِى عَلَى الزّادِ أبکِى أَمْ لِبُعْدِ مَسَافَتِی
پس توشه من اندک است آنرا براى رسیدن به مقصد کافى نمىدانم/ آیا بر کمى توشه بگریم یا بر طولانى بودن مسافت سفرم؟
أتَیتُ بِأعمالٍ قِباحٍ رَدِیَّة فَما فى الوَرَى عبدٌ جَنَى کَجِنایَتِى
با اعمال و کردار ناشایست و قبیح بر تو وارد شدم/ پس بندهاى را در بین خلائق نمىیابم که مانند من جنایت کرده باشد.
أ تُحرِقُنِى بِالنّارِ یا غایَة المُنَى فَأینَ رَجائِى مِنکَ أینَ مَخافَتِى
آیا مرا به آتش دوزخت مىسوزانى اى کسى که منتهاى آرزوى من هستى؟/ پس کجا رفت امید من به تو و چه شد ترس من از عاقبت اعمال و کردارم؟
اصمعى گوید: همینطور این جوان اشعار را تکرار مىکرد تا اینکه بىهوش بروى زمین افتاد. پس نزدیک او شدم تا او را بشناسم به ناگاه دیدم این شخص امام زین العابدین على بن الحسین علیهما السّلام است! پس سر او را در دامن خود قرار دادم و شروع به گریه نمودم. قطرات اشکم بر چهرهی او فرو افتاد چشمانش را باز کرد و فرمود: مَن هذا الَّذِى أشغَلَنِى عَن ذِکرِ رَبِّى؟ (این) چه کسى (است که) مرا از یاد پروردگارم باز داشت؟
عرض کردم: اى مولاى من! بنده تو و بندهی اجداد تو اصمعى هستم. این چه جزع و فزع و گریه و بىتابى است که مىکنید درحالیکه شما از اهل بیت نبوّت و محلّ رسالت هستید و خداى تعالى فرموده است: إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً در این وقت امام علیه السّلام نشست و فرمود:هَیهاتَ هَیهاتَ یا أصمَعِىُّ!
إنّ اللهَ تَعالَى خَلَقَ الجَنَّة لِمَن أطاعَهُ و لَو کانَ عَبدًا حَبَشیًّا. خداوند بهشت را براى فرد مطیع خلق کرده گرچه بنده حبشى باشد. و خَلَقَ النّارَ لِمَن عَصاهُ و لَو کانَ سَیِّدًا قُرَشیًّا! و آتش را براى گناهکار خلق کرده گرچه آقاى قریشى باشد. أما سَمِعتَ قَولُهُ تَعالَى: "فَإِذا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُم"؟ آیا نشنیدى کلام خدا را که مىفرماید: "پس زمانى که در صور دمیده شود دیگر نسبت و ارتباطى بین افراد نخواهد بود؟"
...
اصمعى گوید: او را به حال خود گذاشتم تا به مناجاتش با پروردگارش ادامه دهد. *
روز دوشنبه
پنجم شعبان المعظم
ولادت حضرت زین العابدین
إمام علی بن الحسین
در جوار آقا اباالحسن الرضا
علیهما السلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ترجمه را از "أنوارالملکوت" آوردم و عبارات عربی غیر صادر از امام علیه السلام را حذف کردم. آنجا مأخذ اصل روایت را "مصباح الأنظار" فیض کاشانی و "اسرار الصلوة" میرزا جواد ملکی تبریزی نقل میکند. برای دیدن متن کامل عربی داستان، نگاه کنید: أنوارالملکوت ج2، ص29۲ ـ