که عشق آسان نمود اول... ولی...
أیُّهَا القلبُ الحزینُ المبتلا!
فی طریقِ العشقِ انواعُ البلا
لیکن القلبُ العَشُوقُ المُمْتَحَن
لا یُبالِی بِالبلایا و المِحَن
سهل باشد در ره فقر و فنا
گر رسد تن را تَعَب، جان را عنا
رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ
گـَردِ گلّه، توتیای چشم گرگ!
کِی بود در راه عشق آسودگی؟
سر به سر درد است و خونآلودگی!
تا نسازی بر خود آسایش حرام
کی توانی زد به راه عشق، گام؟
غیر ناکامی، دراین رَه، کام نیست
راه عشق است این، رَهِ حمام نیست
ترککان، چون اسب یغما پی کنند
هرچه باشد، خود به غارت میبرند
ترک ما، برعکس باشد کار او
حیرتی دارم ز کار و بار او
کافرست و غارت دین میکند
من نمیدانم چرا این میکند؟
نیست جز تقوی، در این ره توشهای
نان و حلوا را بِهَل در گوشهای
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو
نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرور نفس و علم بیعمل
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش:
این همه سعی تو از بهر معاش
نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت
اوفتاده همچو غل در گردنت
چند باشی بهر این حلوا و نان
زیر منت، از فلان و از فلان؟
برد این حلوا و نان، آرام تو
شست از لوح تو کلّ نام تو
هیچ بر گوشت نخورده است، ای لئیم
حرف «الرزق علی الله الکریم»؟!
رو قناعت پیشه کن در کنج صبر
پند بپذیر از سگ آن پیر گبر
لیلة الخمیس
17 محرم الحرام
1435
قم المقدسة
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از جناب حافظ و شعر از نان و حلوای شیخ بهاء رضوان اللـه علیهما.