شراب تلخ تلخ تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش...
پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ب.ظ
دلم برای نوشتن تنگ شده.
برای یه دم بی دغدغه...
دلم برای خودم تنگ شده.
کلا از این روزهای ماشینی و برنامه فشرده
ملولم.
(معذرت میخوام از نظرات خصوصی و سوالات بی جواب)
۹۲/۱۰/۲۶
نسیمی از کوی یار
یکی از شاگردان آیت الله انصاری نقل میکند: روزی حضرت آیت الله انصاری به من فرمود: این ذکر را زیاد بگو و تعداد هم نمی خواهد:"یا خیر حبیب و محبوب" بعد از مدتی به من فرمود: که آیا در مورد من فکر کرده ای؟ برو و در یان باره فکر کن و بنده هم در حجره ای در مدرسه ی آخوند رفتم و مشغول فکر در این باره شدم که ناگهان متوجه شدم حالت تجرد برای من حاصل شده و خودم را در آسمان ها دیدم و از مشاهده ی آثار عظمت و جمال و جلال خدا لذتی بزرگ می بردم همین طور که در آسمان ها گردش می کردم. به محض این که به گوشه ی حجره نگاه کردم و جسم خودم را دیدم روحم در جسد جای گرفت و فهمیدم انسان اگر ذره ای به " من خودش" توجه کند سقوط می کند. همچنین این شاگرد نقل می کند: روزی با ایشان به بیابان رفتیم و به سجده افتادم و با تمام وجود" لااله انت سبحانک انی کنت من الظالمین" را تلاوت می کردم ناگهان دیدم که پرده ها از جلوی چشمم برداشته شد و در آنجا چشم با گوش یکی شده بود و می دیدم و می شنیدم که تمام موجودات اسمان و زمین با همدیگر این ذکر را تکرار می کردند:" لااله انت سبحانک انی کنت من الظالمین"