یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

این همه عکس مِی و نقش نگارین که نمود...*

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

           1. تفاوتی که توی نوع نگاه آدم‌ها به زندگی دیده می‌شه، تکثّری که در روش تحلیل مسائل دارند، و نتیجه‌ی این‌ها: دغدغه و سبک زندگی متنوعی که در افراد مختلف بشر زنده‌ی فعلی می‌بینم، به قدری زیاد و عجیبه، که من رو به این وهم می‌ندازه که افراد مختلف محیط اطرافم، مصادیق یک نوع ـ که همون انسان باشه ـ نیستند؛ بلکه انگار گونه‌های مختلفِ حیوانی‌اند، که در کنار هم زندگی می‌کنند!
           احساس می‌کنم یه قدری بیانم گنگه. یه جور دیگه توضیح بدم: انگار این آدم‌های دور و برم، x و y و zهایی نیستند که در تحت مجموعه‌ی انسانیّت جمع، و مصداق "بشر" شده‌ن؛ بلکه تنوع افکار اون‌ها، به قدری زیاده، که نمی‌تونم بپذیرم همه‌ی اون‌ها "آدم" هستند؛ که انگار این x   و y  و zها، همگی، مصادیق مختلف "حیوان" هستند؛ به همین خاطره که انقدر جور واجور شده‌ن! (چقدر توضیحش سخته!) 
           برای شناخت افراد اطرافم، گاهی اوقات ـ به خاطر تکثر ایده‌ها و دغدغه‌ها و آرزوها ـ به قدری به خاطر وجود تفاوت‌ها دچار حیرت می‌شم، که جدیدا نگاهم به افراد نوعِ بشر، این‌طوری شده!
           تفاوت‌ آدم‌ها، در پیش پا افتاده‌ترین موضوعات ـ مثل خوردن و خوابیدن ـ تا پیچیده‌ترین مسائل ـ مثل نحوه‌ی اعتقاد به جهان‌های مختلف ـ  واقعا فاحشه! (نه اون فاحشه! بلکه اون فاحشه! یعنی "فاحش است"! خودمونی نوشتن، بعضی وقت‌ها از این چیزها هم داره خب!)
           همینه که می‌بینید خیلی چیزها برای بعضی‌ها دغدغه است و برای بعضی‌ها نیست... نمی‌دونم... چقدر آدم‌ها با هم فرق دارن! واقعا این‌طوری نیست؟ تا حالا به این دقت کردی که چقدر ما دین و مذهب و مکتب داریم؟! چقدر ما گروه‌های مشهور و فرقه‌های زیرزمینی ـ تو همین ایران؛ جاهای دیگه بماند ـ داریم؟ چقدر سبک‌ نگاه‌هامون با هم فرق می‌کنه. اینا از چی ناشی می‌شه؟
           آیا "محیط" تنها عامله؟ خب... ما دیدیم افرادی رو که والدین و محیط و سبک زندگی‌شون یکی بوده، اما اختلاف دیدگاه‌ها روز به روز بیشتر خودش رو نشون داده.
           اگه خوب به این بحث ریز بشی، خیلی حیرت آوره. یعنی حداقل برای من که این‌طوریه.
           یه موقع وارد یه باغ می‌شی، صدها درخت داره. همه هم شبیه به هم و همه یک نوع؛ مثلا همه سرو. منظم رشد کرده‌ن و سر به فلک برده‌ن. دقت کردی که تک‌تک درخت‌های هم‌نوعِ یک باغ، با هم فرق دارن؟ اگه هزارتا گل محمدی هم بیارن جلوت بذارن، باز هم می‌تونی تفاوت‌هاشون رو ـ یکی نسبت به دیگری ـ حس کنی. ببین چقدر گل و گیاه داریم. ببین چقدر جک و جونور (!) داریم. ببین چقدر انواع محیطهای آب و هوایی داریم روی زمین. تازه اینا روی خاک هستند، توی دریا برو ببین چه خبره! یا من فی البحار عجائبه! 
          
اصلا همین آدم‌ها! از حیث ظاهر ـ که سطحی‌ترین و ساده‌ترین درجه‌ی انسانه ـ چقدر متنوع هستند؟
           چیزی که به ذهنم می‌رسه اینه که انسان‌ها هم زن هستند و هم مرد. بعد از نظر خصوصیات بارزشون (مثل رنگ پوست، حالت چشم، رنگ پوست) به چند دسته‌ تقسیم می‌شن.
           بعد، باز تقسیم بندی‌های ظریف‌تری داریم: از نظر مزاج و طبع، وزن و قد، لهجه، نوع رویش و رنگ موها، رنگ چشم‌ها، استخون‌بندی... وای خدای من! چقدر جالبه. یعنی من هر وقت به این مباحث فکر می‌کنم خیلی به وجد میام.
           خب... حالا یه چیزی بگم برای اهلش: حدیثی داریم که خداوند وقتی دنیا رو آفرید، انقدر در نظرش بی‌ارزش بود، که دیگه توجه خاصی بهش نکرد!
           یعنی تمام این حرف‌هایی که من زدم، در نگاه ما به عالم دنیایی بود که تازه چیزی نیست! یعنی این اصلا از نظر آسمونی‌ها چیزی محسوب نمی‌شه! این همه سیاره و قمر و ستاره و منظومه و کهکشان و آسمون، همه در مقابل عوالم بالاتر، انگار هیچ!
           یه روایتی هست که فکر کنم از إمام صادق علیه السلام باشه. می‌فرمایند: دنیا  ـ از نظر وسعت ـ نسبت به برزخ، مثل یه انگشتری می‌مونه که وسط بیابونی انداخته باشند! برزخ نسبت به قیامت، مثل یه انگشتری می‌مونه که وسط یه بیابون وسیع انداخته باشند! قیامت نسبت به عرش خدا، مثل انگشتری می‌مونه که وسط  یه کویر بزرگ افتاده باشه! و عرش خدا مثل انگشتریه که توی دست امام معصوم علیه السلامه!!
           واقعا این‌ها عجیب نیست؟!
           2. حالا! می‌دونی عجیب‌تر چیه؟ عجیب‌تر اینه که آدمی‌زاد بدبخت و حقیر و احمق، با این‌همه مسائل و عجایبی که هست، می‌شینه شب و روز راجع به سیاست کثیف و فوتبال و سکه و دلار و فلان فیلم و محصولات فلان برند و... هزار موضوع "صد من یه غاز" صحبت می‌کنه! این، خیلی عجیبه! خداییش این از همه‌ی اونایی که گفتم عجیب‌تره!

نیمه شب چهارشنبه
۲۶جمادی الأول
۱۴۳۳هـ.ق

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*... یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد!
و همچنین شاهد ما در بیت قبلش هم هست:
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد!
واقعا برای چنین مبحثی، جز این ابیات، به ذهنم متبادر نمیشه! واقعا شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است... رحمة اللـه علیه رحمةً واسعةً.

۹۱/۰۱/۳۱