یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن» ثبت شده است

به طور کلی من آدمی نیستم که بشینم مفاتیح دوره کنم. من دوست دارم یه عبادت رو باحال انجام بدم، نه این‌که بخوام پشت سر هم اعمال یک روز/ماه رو به جا بیارم. ختم قرآن‌ ماه مبارک رمضان هم همین حکم رو داره برام. حقیقتش اینه که یک جزء قرآن در روز، برای یکی مث من خیلی زیاده. من توی خیلی از آیه‌های قرآن گیر می‌کنم. نمی‌تونم بی تأمّل از کنارش رد بشم؛ و اگر همینطور تند تند قرآن بخونم، به جای احساس لذت، عذاب‌وجدان می‌گیرم!
           برای همین، توی چند سال گذشته فقط یک ماه رمضان بوده که من بتونم وقت بذارم و ـ اون هم به زور! ـ ختم قرآن کنم.
           اما امسال دیگه کار از این حرف‌ها گذشته بود. مشغله‌ی کارهای متفرقه ـ اگرچه بی‌ارتباط با مذهب نبود ـ به قدری وقتم رو پر کرد که فرصت نکردم توی این چند روز گذشته از ماه مبارک حتی یک‌ بار هم قرآن باز کنم و بخونم.
           دیروز ظهر با محمود رفته بودیم دنبال کانکس بگردیم برای کارگرهای سر زمینشون. با ماشین، دونه‌ دونه پروژه‌های در حال اتمام رو سر می‌زدیم و می‌پرسیدیم که قصد فروش کانکسشون رو دارند یا نه. برای فرار از حرارت آفتاب آتیشی ِ قم، پیاده شدن و صحبت با مدیر پروژه‌ها رو نوبتی کرده بودیم؛ فقط یکی‌مون می‌رفت و دیگری توی ماشین می‌موند.
           یه بار که نوبت محمود بود بره صحبت کنه، احساس بطالت بهم دست داد. توی ماشینش رو گشتم و یه قرآن پیدا کردم. یادم افتاد که مدت‌هاست مصحف دست نگرفته‌م. باز کردم، اومد که: قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَی(سوره طه/126)...
           معناش واضحه! خلاصه‌ش این‌ که فرمودند: خاک بر سرت بی‌وفای غافل!

۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۶:۲۴

           دلم گرفت. از همه. از خودم، از اون‌ها. زدم بیرون از خونه.
           گاهی زمینِ وسیع خدا، برام اون‌قدر تنگ می‌شه که...
           دیر رسیدم به جلسه. داشتند قرآن می‌خوندند.
           استاد فرموده‌اند هرکس دیر رسید به جلسه عصر جمعه، همون بیرون بشینه تا تموم شه.
           نشستم کنار کفش‌ها!
           از لای در صدا می‌اومد. یکی قرآن نمی‌خوند که دل می‌بُرد! تا جای خودمو درست کردم و نشستم، دل و جون دادم ببینم کجا رو داره می‌خونه. با یه حزن خاصی قرائت می‌کرد. همون آیه‌‌‌ای اولی که شنیدم، بند دلم پاره شد. دیگه اختیار اشک‌هام رو نداشتم... :

           وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41)

           ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42)

           وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (43)

           وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

 

           قاری می‌خوند و من سعی می‌کردم گریه‌م بی‌صدا باشه:

 

           وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ (45)

           إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ (46)

           وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ (47)

           وَ اذْکُرْ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ (48)

           هذا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقینَ لَحُسْنَ مَآبٍ... *

شب شنبه
یازدهم 
ذی الحجّة
1433

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد؟ که مقدور نمانده ست... /حافظ.

** سوره صاد.

۰۶ آبان ۹۱ ، ۰۰:۵۷

           دیشب همچین ساعتی بود که داشتم تو کوچه پس کوچه‌ها قدم می‌زدم و با خودم فکر می‌کردم که آیا من به مقصد می‌رسم؟ اون چیزی که از خدا می‌خوام، آخرش نصیبم می‌شه؟ به این فکر می‌کردم که حالا اون چیزی که من دنبالش هستم، رسیدن به مقام "انسان کامل" هست؛ و این خواسته‌ی کمی نیست؛ منی که هیچی نیستم، آیا می‌رسم؟
           و بعد ذهنم منتقل شد طرف این‌که چه کارهایی بوده در راه خدا ـ تا همین‌جا حتی ـ که فراموش کرده‌م انجام بدم. یا این‌که ابعاد خاصی از تربیت روحی‌م رو غافل بوده‌م اصلا. اینا چی می‌شه؟ جبرانش چطوره؟ داشتم فکر می‌کردم که جدیدا سعی می‌کنم خودم رو بسپارم به خودش، آیا همین کافیه؟
           همین‌طور که این فکر‌ها از ذهنم می‌گذشت، از کنار خونه‌ای گذشتم که صدای قرآن ازش بلند بود. توی کوچه دقیقا تا از درب اون خونه رد می‌شدم، این آیه رو با صدای خوشی شروع کرد خوندن: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون‏........
           اگه بدونی چه حالی شدم...

شب سه شنبه
۲۳جمادی الآخر
۱۴۳۳هـ.ق

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست.../حافظ.

۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۲:۲۸