هفتۀ آخر رجب، چند باری خواب مکه دیدم و در عجب بودم من که برنامۀ خاصی ندارم، این خواب چیه؟
تا اینکه سفر کاری پیش اومد و با توفیق اجباری، خواب تعبیر شد و مشرف شدم به آستان ملکپاسبان حضرت اباالحسن الرّضا علیه آلاف التّحیة و الثّناء و شهادت حضرت ابیالحسن الکاظم علیه السلام و بعثت نبیاکرم صلی اللـه علیه و آله و سلّم رو اونجا بودم
وقت وداع، از یکی از ابواب منتهی به مسجد گوهرشاد اومدم بیرون و سرم رو گذاشتم روی در و شروع کردم آخرین دردِ دل گفتنها که یکدفعه «برقی از منزل لیلی بدرخشید...» عجب! آقا جان من دو روزه اینجا تشنه هستم اما آن دم آخر تو سقّا میشوی؟ خلاصه هرچی در دل خسته بود و نبود رو ریختم روی دایره...
دلم چقدر مکه میخواد... طواف... و چقدر زیارت مختصری بود... . با همون حال خوش، از حضرت خداحافظی کردم و منبسط و شادروان، رفتم و به قطارم رسیدم.
وقت برگشت، توی قطار، بیخوابی و خستگی امونم رو بریده بود اما از گرما خوابم نمیبرد. موبایلم رو درآوردم و وصل شدم به اینترنت، و بعد از حدود یک ماه که به هیچ سایتی سر نزده بودم، یکی دو سایت خبری رو نگاه کردم و یکی دو مقاله و چند خبر رو مطالعه کردم و یکدفعه به خودم اومدم و دیدم عجب! من همون آدم چهار ساعت پیشِ حرم امام رضا هستم؟! چرا انقدر قبض؟ چرا انقدر گرفتگی؟
تا دیشب اون حالت در من بود و امروز کمی تخفیف پیدا کرده. وقتی تأمّل و رجوع کردم، دیدم نویسندۀ یکی از اون مقالات، آدم معلومالحال و فاسدالنّیة و خبیثالباطنی هست که بر خیلی از مردم هم حالاتش پوشیده نیست. جواب معمّا خیلی ساده بود: اثر قلم! اثر کلام! فضای متکلّم! و هرچی که میگذره، من نسبت به این موضوع حساستر هم میشم. بدون اینکه خودم متوجه باشم کِی و چطوری به این درد مبتلا شدهم، اما دیگه اصلا حوصلۀ نفوس مردم رو ندارم. اگرچه روایتی از حضرت حسن بن علی العسکری علیه السلام داریم که «کسی که به خدا انس گرفت، از مردم به وحشت خواهد افتاد»، اما من توی این حال و هواها نیستم؛ ولی با این حال باز هم راغب به مردم نیستم. یعنی من نه به خدای خودم انس گرفتهم، و نه حوصلۀ سروکلهزدن با بندۀ او رو دارم. نه بندگیِ او رو میکنم و نه به شیطان حال میدم. نمیدونم چه مرگمه!
میگن در بسطام به یکی گفتند مسلمان شو! گفت: اگر مسلمانی آن است که شما دارید، آن نخواهم! و اگر اسلام آن است «بایزید» دارد، آن نتْوانم!
حالا شده حکایت من؛ نه حنای خلقالله برام جلوهای داره و نه تجلیّات خدا برای من ظهوری! در حجابم؛ هم از خالق و هم از مخلوق...
به هر حال، چیزی که برای من خیلی عجیب بود و مدتها بود از این سوراخ گزیده نشده بودم، اثر شومِ نفْس مسموم نویسنده یا گویندۀ یک متن یا صوت یا فیلم؛ یا بدتر از اینها: حضور اون بود. یعنی گاهی یک «سلام علیکم!» هرچی که داری از دستت میگیره. لذاست که میگن مراقب باشید با کی رفتوآمد میکنید و به چه کسی دل میدید؛ خصوصا در ایام مراقبۀ ماههای مبارک رجب و شعبان و رمضان.
غروب شنبه
شب یک شنبه سوم شعبان المعظم
1435
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصرع تیتر از کیه؟ نمیدونم!
دردمند از کوچۀ دلدار میآییم ما
آه! کز شفاخانه بیمار میآییم ما...