یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

...بسوز که سوز تو کارها بکند!

دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۹، ۰۸:۱۴ ب.ظ

           1. با خودم عهد کردم که اگه اشتباهی ازم سر زد، انگشتمو بسوزونم! اشتباه، به معنای عامّش البته؛ نه به معنای گناه فقط. مثلا برای کوتاهی در انجام وظایف علمی‌م.
           از هفته‌ی قبل تا حالا که این تصمیم رو گرفته‌م، سه تا از انگشتام سوخته. از دست چپم شروع کردم. انگشت کوچیک، انگشت انگشتر (که نمی‌دونم اسمش چیه!) و انگشت وسط. سه تا سوختگی هم بدهکارم! یعنی باید سبابه و شست دست چپ، و انگشت کوچیک دست راست رو هم می‌سوزوندم؛ اما اون‌قدر سرم شلوغه، که این سه تنبیه آخری رو وقت نکردم. یا موقعی هم که فرصت بود، حواسم نبود... .
           چیه؟! تعجب کردی؟ چیز خاصی نیست! فقط زمان آتیش آخرت رو یه کم جلو انداخته‌م؛ همین!
           2. یادمه دو سال پیش که با یه استاد بزرگواری، «منطق» می‌خوندم. ایشون تو یه بخشی که مربوط به واکنش‌های طبع انسان بود، مثال به دست و حرارت می‌زد. می‌گفت اگه دستت به یه جسم داغی برخورد کنه، بی‌اختیار ِ تو، و با فرمان مغز، دست عقب کشیده می‌شه. این حرف، اونطور که باید، به دلم ننشست. اگرچه ردش هم نکردم، اما در نظرم بود که: انسان بر اثر سوزش و دردی که احساس می‌کنه، دستشو می‌کشه؛ و این دست کشیدن، اختیاریه. خلاصه؛ گذشت و گذشت تا زمان این تنبیه. الآن می‌فهمم حق با ایشون بود! الآن، هربار خیلی سعی می‌کنم انگشتمو روی زغال داغ نگه دارم، اما نمی‌شه! دست، بی‌اختیار عقب میاد... .

شب سه شنبه
سوم ربیع الثانی
۱۴۳۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*کاملش اینه: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند!
نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند/حافظ.

۸۹/۱۲/۱۶