یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹۶ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

حضرت فاطمۀ معصومه ـ سلام اللـه علیها ـ دختر امام کاظم علیه السلام،

از فاطمه سلام اللـه علیها دختر امام صادق علیه السلام،

از فاطمه سلام اللـه علیها دختر امام باقر علیه السلام،

از فاطمه سلام اللـه علیها دختر امام سجّاد علیه السلام،

از فاطمه سلام اللـه علیها دختر امام حسین علیه السلام،

از زینب کبری دختر امیرالمؤمنین علیه السلام،

از فاطمۀ زهرا سلام اللـه علیها بنت گرامی پیامبر اسلام صلی اللـه علیه و آله و سلّم

نقل فرمودند که آن حضرت فرمودند:

«ألا مَن ماتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحمّدٍ [صلّی اللـه علیه و آله و سلّم]، ماتَ شهیداً؛

هرکس بر محبّت آل محمّد [صلّی اللـه علیه وآله وسلّم] بمیرد، شهید است!»

 

نمی‌دونم بنازم به این سلسلۀ مبارک راویان یا ببالم بر معنای شامخ و گرانقدر این حدیث؟! آدم یاد حدیث سلسلة‌الذّهب می‌افته! بدواً که این روایت رو دیدم، چند نکته به نظرم رسید:

اولا: محبّتی که این روایت می‌گه، با محبّتی که متداول و رایج بین ماست، تفاوتش از عرش تا فرشه؛ چه محبتیه که از ثمراتش، مردن با اجر و حالت و آثار شهادته؟! ما که خودمون خوب می‌دونیم محبت‌های شُل و آبکی ما نسبت به ائمه، حائز چنین رتبه‌ای نیست.

دوما: روایت نسبت به اینکه آیا محب ـ اگرچه به مرگ طبیعی بمیره ـ می‌تونه با محبت خودش به مقام بالاتر از شهادت هم برسه یا نه، ساکته. با توجه به سایر ادله و شواهدی که وجود داره، حقیر به جزم می‌گم که شهادت، قسمتی از مقام محبینه. به قول ابوسعید ابوالخیر:

غازی (=رزمنده) به رهِ شهادت اندر تک‌و‌پوست

غافل که شهید عشق، فاضل‌تر از اوست!

در روز قیامت این بدان کِی مانَد؟!ٍ

کان کشتۀ دشمن است و این کشتۀ دوست!

سوما: از این روایت و شواهد دیگه، مشخص می‌شه که ائمه علیهم السلام، روششان بر این بوده که خونه‌های مبارکشون خالی از اسم «فاطمه» نباشه! اصلا «فاطمه» و حفظ نام و آثار اون حضرت، در جمیع شئون زندگی (مثل تبعیت در مهریه، روش شوهر و فرزندداری و...) باید در برنامۀ یک محب دوآتیشه باشه! دین ما، آیین ما، مسلک ما، مذهب ما، دل‌خوشی ما، تعصب ما، خط قرمز ما، حضرت زهرا سلام اللـه علیهاست. کعبۀ بی‌فاطمه، مُشتی گِل است!  راجع به اسم و تأثیراتش چند پست قبل صحبت کردیم.

شب پنج شنبه

مصادف با ولادت حضرت فاطمۀ معصومه سلام اللـه علیها به روایتی
اول ذی القعدة الحرام 1435
و ابتدای چلۀ کلیمیّۀ موسویّه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تیتر از مولانا:

جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مُرده ای!

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۶

تا برقرار حُسنی، دل بی‌قرار باشد

تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد

تا پیش تو نمیرد، جانم نگیرد آرام

تا بوی تو نیابد، دل بی‌قرار باشد

جانا ز عشق رویت، جانم رسید بر لب

تا کی ز آرزویت، بیچاره زار باشد؟

آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد

آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد

درمان اگر نداری، باری به درد یادآر

کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد

با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان

با غم به‌سر توان برد گر غمگسار باشد

خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم

با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟

از انتظار وصلت آمد به جان عراقی

تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟

چهاردهم رمضان المبارک
1435
شنبه

۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۵

           شاعر ارجمند جناب آقای علی مجاهدی (متخلِّص به «پروانه») نقل می‌کنند که: من مدتی بود که نمی‌تونستم شعر بگم. خب ایشون شاعر مشهوری هستند و طبیعتا شاعرانی از این قبیل، شعر گفتن براشون به اون معنا زحمتی نداره که مدت‌ها ازش عاجز بشن.

           خلاصه ایشون متوسل می‌شه به یک بزرگی، (من حدس می‌زنم مرحوم آیت اللـه شیخ جعفر مجتهدی بوده‌اند) و از ایشون دستور می‌گیره که چهل شب نماز شب و تهجّد و راز و نیاز و بیداری بین‌الطلوعین داشته باشه تا به مقصود برسه. ایشون هم دستور رو انجام می‌ده و اتفاقی نمی‌افته. اون بزرگ چهل شب دیگه رو هم اضافه می‌کنه و باز اتفاقی نمی‌افته و چهل شب دیگه رو هم اضافه می‌کنند و تا شب چهلم سوم که سحر صد و بیستم باشه، طبع ایشون باز می‌شه و شعر زیر رو می‌گن. این مشهوره و من نمی‌دونم چقدر صحت استنادش به ایشون صحیحه که: اون‌قدر معانی‌ و الفاظی که به من داده می‌شد سریع‌الإنتقال بود که نمی‌تونستم با قلم ثبت کنم و ناچاراً با ضبط صوت اون‌ها رو ضبط کردم و شد این چهارده بند زیبا در مدح مولای دو عالم، حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه افضل الصلوة و السلام.

۲ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۲۹

هر غنچه که بشکفت، دگر غنچه نگردد

إلّا دو لب یار که گه غنچه گهی گل! *

سه شنبه
8جمادی الثانی
1435


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تیتر: سورۀ مبارکۀ الرحمن، آیۀ 29. ترجمه: "هر روز، پروردگار در ظهوری دیگر و جلوه‌ای متفاوت از روز قبل است!"

سراینده تک بیتی رو نمیدونم.

۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۰۵

أیُّهَا القلبُ الحزینُ المبتلا!

فی طریقِ العشقِ انواعُ البلا

لیکن القلبُ العَشُوقُ المُمْتَحَن

لا یُبالِی بِالبلایا و المِحَن

سهل باشد در ره فقر و فنا

گر رسد تن را تَعَب، جان را عنا

رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ

گـَردِ گلّه، توتیای چشم گرگ!

کِی بود در راه عشق آسودگی؟

سر به سر درد است و خون‌آلودگی!

تا نسازی بر خود آسایش حرام

کی توانی زد به راه عشق، گام؟

غیر ناکامی، دراین رَه، کام نیست

راه عشق است این، رَهِ حمام نیست

ترککان، چون اسب یغما پی کنند

هرچه باشد، خود به غارت می‌برند

ترک ما، برعکس باشد کار او

حیرتی دارم ز کار و بار او

کافرست و غارت دین می‌کند

من نمی‌دانم چرا این می‌کند؟

نیست جز تقوی، در این ره توشه‌ای

نان و حلوا را بِهَل در گوشه‌ای

نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو

باغ و راغ و حشمت و اقبال تو

نان و حلوا چیست؟ این طول امل

وین غرور نفس و علم بی‌عمل

نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش:

این همه سعی تو از بهر معاش

نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت

اوفتاده همچو غل در گردنت

چند باشی بهر این حلوا و نان

زیر منت، از فلان و از فلان؟

برد این حلوا و نان، آرام تو

شست از لوح تو کلّ نام تو

هیچ بر گوشت نخورده است، ای لئیم

حرف «الرزق علی الله الکریم»؟!

رو قناعت پیشه کن در کنج صبر

پند بپذیر از سگ آن پیر گبر

لیلة الخمیس
17 محرم الحرام
1435
قم المقدسة

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از جناب حافظ و شعر از نان و حلوای شیخ بهاء رضوان اللـه علیهما.

۳ نظر ۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۲:۳۶

           این پست طولانیه و چه بسا تکراری، اما توصیه می‌کنم با دقت و حوصله بخونید که خیلی شیرین و مفید و کاربردیه.

           لغات و معنای مبهم هر بیت رو زیرش کمرنگ نوشتم که دسترسی آسون‌تر باشه.

           

 

۷ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۳:۱۹

جُنِّنا بلَیلَی و هی  جَنَّت  بغیرنا

و أُخْرَی بِنا مجنونةٌ... لا نُریدُها!

شب دوشنبه
اول ذوالحجة الحرام
1434

ـــــــــــــــــــــــــ
تیتر از خواجۀ شیراز.

۱۴ مهر ۹۲ ، ۲۲:۵۸

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد

جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد


شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را

برای گریه‌اش اینک به فکر شانه بیفتد
 

درست مثل جوانی شرور و عاصی و سرکش

که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد

 

نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت

دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

همیشه وقت زیارت، شبیه پهنه‌ی دریا

تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

 

شبیه رشته‌ی تسبیح پاره، دانه‌ی اشکم

به هر بهانه بریزد... به هر بهانه بیفتد

 

ولیِّ عهد دلم نه! تو شاه کشور قلبی!

که با تو قصهی جمشید، در فسانه بیفتد

خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

 

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری، از آشیانه بیفتد...*

 

شب سه شنبه
یازدهم ذی القعدة
شب ولادت حضرت ثامن الحجج
اباالحسن الرضا علیه السلام

مشهد مقدس**


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* محسن رضوانی.

** امروز مشرف شدیم به پابوسی حضرت.

۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۴۶

...این خلق به تفصیل در هر پیشه‌ای و صنعتی و منصبی [می‌کوشند] و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. آخر معشوق را "دل‌آرام" میگویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد؛ پس به "غیر" چون آرام و قرار گیرد؟!*

ألا بذکر اللـهِ، تطمئنّ القلوب...*

 

دوشنبه
یازدهم شوال
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فیه ما فیه مولانا.
** سوره رعد، آیه 28: هان که دلها تنها با یاد خدا آرام میگیرد!

تیتر، مصرعی از عراقی. قسمتی از این غزل زیبای اوست:

آرامِ دلِ غمگین، جز دوست کسی مگزین

فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم

دلدار دل‌افگاران غم‌خوار جگرخواران

یاری‌دهِ بی‌یاران، هرجا همه او دیدم

دیدم گلِ بستان‌ها، صحرا و بیابان‌ها

او بود گلستان‌ها، صحرا همه او دیدم!

دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس

او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم

هان! ای دل دیوانه، بخرام به میخانه

کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم

در میکده و گلشن، می‌نوش می روشن

می‌بوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم

در میکده ساقی شو، می در کش و باقی شو

جویای عراقی شو، کو را همه او دیدم...

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۳

اول عشق تو "لَن" بود نمی دانستم
آخرش هم "ابَداً" بود نمی دانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است
همه جا صحبت من بود نمی دانستم

چشم من خیس شد، عاشق شدنم هم لو رفت
گریه بر من قَدِغن بود نمی دانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید
عشق ، بد نام شدن بود نمی دانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را
دل ما اهل «قَرَن» بود نمی دانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند
تشنگی طالع من بود نمی دانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم
در دلم میل چمن بود نمی دانستم...*

عصر سه شنبه
5 / 10 / 1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* علی اکبر لطیفیان.

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۰