خورشید،
پیش روی تو
از شرم رو گرفت!
شب شنبه
پنجم شوّال
1435
مشهد مقدّس رضوی
علی ساکنها آلاف التّحیة و الثّناء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر متن: حاج غلام رضا سازگار
خورشید،
پیش روی تو
از شرم رو گرفت!
شب شنبه
پنجم شوّال
1435
مشهد مقدّس رضوی
علی ساکنها آلاف التّحیة و الثّناء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر متن: حاج غلام رضا سازگار
هفتۀ آخر رجب، چند باری خواب مکه دیدم و در عجب بودم من که برنامۀ خاصی ندارم، این خواب چیه؟
تا اینکه سفر کاری پیش اومد و با توفیق اجباری، خواب تعبیر شد و مشرف شدم به آستان ملکپاسبان حضرت اباالحسن الرّضا علیه آلاف التّحیة و الثّناء و شهادت حضرت ابیالحسن الکاظم علیه السلام و بعثت نبیاکرم صلی اللـه علیه و آله و سلّم رو اونجا بودم
وقت وداع، از یکی از ابواب منتهی به مسجد گوهرشاد اومدم بیرون و سرم رو گذاشتم روی در و شروع کردم آخرین دردِ دل گفتنها که یکدفعه «برقی از منزل لیلی بدرخشید...» عجب! آقا جان من دو روزه اینجا تشنه هستم اما آن دم آخر تو سقّا میشوی؟ خلاصه هرچی در دل خسته بود و نبود رو ریختم روی دایره...
دلم چقدر مکه میخواد... طواف... و چقدر زیارت مختصری بود... . با همون حال خوش، از حضرت خداحافظی کردم و منبسط و شادروان، رفتم و به قطارم رسیدم.
وقت برگشت، توی قطار، بیخوابی و خستگی امونم رو بریده بود اما از گرما خوابم نمیبرد. موبایلم رو درآوردم و وصل شدم به اینترنت، و بعد از حدود یک ماه که به هیچ سایتی سر نزده بودم، یکی دو سایت خبری رو نگاه کردم و یکی دو مقاله و چند خبر رو مطالعه کردم و یکدفعه به خودم اومدم و دیدم عجب! من همون آدم چهار ساعت پیشِ حرم امام رضا هستم؟! چرا انقدر قبض؟ چرا انقدر گرفتگی؟
تا دیشب اون حالت در من بود و امروز کمی تخفیف پیدا کرده. وقتی تأمّل و رجوع کردم، دیدم نویسندۀ یکی از اون مقالات، آدم معلومالحال و فاسدالنّیة و خبیثالباطنی هست که بر خیلی از مردم هم حالاتش پوشیده نیست. جواب معمّا خیلی ساده بود: اثر قلم! اثر کلام! فضای متکلّم! و هرچی که میگذره، من نسبت به این موضوع حساستر هم میشم. بدون اینکه خودم متوجه باشم کِی و چطوری به این درد مبتلا شدهم، اما دیگه اصلا حوصلۀ نفوس مردم رو ندارم. اگرچه روایتی از حضرت حسن بن علی العسکری علیه السلام داریم که «کسی که به خدا انس گرفت، از مردم به وحشت خواهد افتاد»، اما من توی این حال و هواها نیستم؛ ولی با این حال باز هم راغب به مردم نیستم. یعنی من نه به خدای خودم انس گرفتهم، و نه حوصلۀ سروکلهزدن با بندۀ او رو دارم. نه بندگیِ او رو میکنم و نه به شیطان حال میدم. نمیدونم چه مرگمه!
میگن در بسطام به یکی گفتند مسلمان شو! گفت: اگر مسلمانی آن است که شما دارید، آن نخواهم! و اگر اسلام آن است «بایزید» دارد، آن نتْوانم!
حالا شده حکایت من؛ نه حنای خلقالله برام جلوهای داره و نه تجلیّات خدا برای من ظهوری! در حجابم؛ هم از خالق و هم از مخلوق...
به هر حال، چیزی که برای من خیلی عجیب بود و مدتها بود از این سوراخ گزیده نشده بودم، اثر شومِ نفْس مسموم نویسنده یا گویندۀ یک متن یا صوت یا فیلم؛ یا بدتر از اینها: حضور اون بود. یعنی گاهی یک «سلام علیکم!» هرچی که داری از دستت میگیره. لذاست که میگن مراقب باشید با کی رفتوآمد میکنید و به چه کسی دل میدید؛ خصوصا در ایام مراقبۀ ماههای مبارک رجب و شعبان و رمضان.
غروب شنبه
شب یک شنبه سوم شعبان المعظم
1435
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصرع تیتر از کیه؟ نمیدونم!
دردمند از کوچۀ دلدار میآییم ما
آه! کز شفاخانه بیمار میآییم ما...
این مطلب طولانیه
شاید حدودا هفده ـ هجده سالم بود که توی مسابقات کامپیوتر استان قم رتبهی دوم رو آوردم و توی مسابقات منطقهای (بین استانهای تهران ـ قم ـ مرکزی ـ قزوین ـ همدان) هم اول شدم. فکر کنم رتبههای اول و دوم هر منطقه راه پیدا میکردند به مسابقات کشوری. اون سال از خوششانسی ما مسابقات کشوری افتاده بود مشهد.
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد
شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را
برای گریهاش اینک به فکر شانه بیفتد
درست مثل جوانی شرور و عاصی و سرکش
که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت
دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد
همیشه وقت زیارت، شبیه پهنهی دریا
تمام صورت من در پی کرانه بیفتد
شبیه رشتهی تسبیح پاره، دانهی اشکم
به هر بهانه بریزد... به هر بهانه بیفتد
ولیِّ عهد دلم نه! تو شاه کشور قلبی!
که با تو قصهی جمشید، در فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد
الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری، از آشیانه بیفتد...*
شب سه شنبه
یازدهم ذی القعدة
شب ولادت حضرت ثامن الحجج
اباالحسن الرضا علیه السلام
مشهد مقدس**
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* محسن رضوانی.
** امروز مشرف شدیم به پابوسی حضرت.
مرغ دلم امشب متحیر است که برود کاظمین برای تشییع مولایش، یا تسلیت و سر سلامتی بدهد به اباالحسنِ پسر در طوس.
آه...
آه که حکایتِ این دوریها، میکشد مرا آخرش. آخرین بار که مشرف شده بودیم کاظمین، توی صحن نشسته نگاه میکردم به حجرههای حرم. خیلی با حسرت: چرا نباید یکی از این حجرهها مال من باشد؟ آدم اگر در صحن موسی بن جعفر حجره داشته باشد، دیگر چه میخواهد از خدا؟ کسی که در خانهی مولایش ساکن و خادم است، هیاهوی دنیا و اهلش را میخواهد چه کند؟!
دوستانِ عزیزی که این ایام مشهدید!
مرا از دعا فراموش نکنید...
این اشکها روا نبود روی گونههای هجرانزده خشک شوند!
این اشکها، جایشان روی چارچوب عتبهی کاظمین است... یا شاید قرار بود این نمِ چشمهای ظلمتزده، در یمِ نورِ رواقهای مشهد، بیفتند دانهدانه به پای زوّار خوشسعادتش!
شب چهارشنبه
بیست و پنجم رجب
شهادت آقا و مولایمان
أبی الحسن الکاظم
موسی بن جعفر
علیهما السلام
قم المقدسة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از غفور زاده کاشانی. قسمتی از این شعر زیبا:
کاظمین تو ندیدم من و شب تا به سحر
منم و دست و گریبان و غم پنهانی
روح و ریحان حریم تو دل از دستم برد
باز ممنونم از آن رائحه ریحانی
"گرچه دوریم بیاد تو سخن می گوئیم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی".
از همان وقتی که شنیدم با سیاهغلامانت سر یک سفره مینشستهای
دل توی دلم نیست...
آقا!
دل همیشه غریبم هوایتان کرده است...
هواى گریهی پایین پایتان کرده است...
صبح شنبه
آخر صفرالمظفر
1434
قم المقدسة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر تیتر و متن:؟
1. شنیدهم برجستهترین مربی اخلاق و عرفان قرن اخیر: آیت اللـه سید علی آقای قاضی طباطبائی رضوان اللـه علیه، وقتی ماه رجب المرجب از راه میرسید، از شدت شعف و خوشحالی به طَرَب میاومدند.
2. شنیدهم ماه رجب، ماه سالکان راه خدا و دوستان خاص خداست؛ به خلاف ماه مبارک رمضان، که مهمونی خداوند عمومی میشه.
3. شنیدهم از استاد که: "وقتی ماه رجب میخواد بیاد، قشنگ معلومه، و انسان میفهمه که حال و هوا و فضا، کاملا داره عوض میشه...."
4. شنیدهم که بزرگان از اهل معرفت، مدتها قبل از ماه رجب خودشون رو برای این ضیافت خاصّ الهی آماده میکردند.
5. خب! یه سفرهی رنگین، پر از غذاهای "تا نخوری ندانی" در قصر پادشاه پهن شده، و یک عدهی خاصی هم دعوت شدهند. حالا من و تو که شأن و مقام این رو نداشتیم که دعوتمون کنند، و داریم از گرسنگی تلف میشیم، باید چه کنیم؟
چه قدر خوبه تو این ایام و لیالی مقدس، اگه نمیتونیم عوض بشیم، لااقل ادای خوبها رو در بیاریم. برنامهی زندگیمون، یه کمی شبیه آسمونیها بشه. تفکر و دغدغههامون یه کمی رنگ و بوی خدا بگیره؛ رنگ خدا! صبغة اللـه! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛ چه رنگی بهتر از رنگ خدا؟!
6. جزو "اهل رجب" شدن، سعادت میخواد. اصلا گاهی همرنگ بعضی جماعتها شدن حتی، خیلی توفیق میطلبه.
شنیدهم مرحوم علامهی طباطبائی رضوان اللـه علیه یک بار که قصد پا بوسی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام کردند، اطرافیانشون گفتند: آقا الآن مشهد شلوغه!
ایشون در جواب لطیفی فرمودند: ما هم قاطی شلوغیها!
پنج شنبه
دوم رجب المرجب
۱۴۳۳
ــــــــــــــــــــــــــــــ
* طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد.