گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را!*
۱. یه روز عدهای اراذل و اوباش روستای ِ"کبودر آهنگ"، به تحریک مخالفین ِ"مرحوم حاج میرزا جعفر کبودر آهنگی همدانی" (که از عرفای بزرگ بوده) تصمیم میگیرن ایشون رو اذیت کنن. رو همین حساب، یه مجلس عیش و نوش راه میندازن و ایشون رو دعوت میکنن. حاج میرزا وقتی وارد مجلس میشه و میشینه، میبینه همهی اهل گناه روستا جمع هستند! یه مدت که میگذره، در اتاق باز میشه و یه زن بــرهنه با جام شراب میاد تو اتاق و به مهمونا شراب میده، تا میرسه بالا سر مرحوم کبودر آهنگی. میرزا جعفر به تعارف زن توجهی نمیکنه و همینطور سرش پایین بوده. زن دوباره خواستهشو میگه و شروع میکنه به رقصیدن و سعی میکنه خودشو خیلی به مرحوم حاج میرزا جعفر نزدیک کنه تا ایشون بیشتر اذیت بشه. زن رقاصه وقتی میبینه مرحوم کبودر آهنگی توجهی نداره، قدری عقبتر میره و دوباره شروع میکنه به رقصیدن و اینبار یه مصرع شعر هم همراه با رقصش میخونه و میگه: «گر خود نمیپسندی، تغییر ده قضا را». تو همین احوال، مرحوم کبودر آهنگی سرشو بلند میکنه و میفرماد: «تغییر دادم!»
تا این جملهی حاج میرزا جعفر تموم میشه، زن جیغ بلندی میکشه و جام شراب رو به زمین میکوبه. بعد هراسون دنبال یه چیزی میگرده خودش رو بپوشونه؛ که میبینه یه پتو گوشهی اتاق هست. اونو بر میداره و دور خودش میپیچه و با عجله از اتاق بیرون میره.
بعد این ماجرا، مرحوم کبودر آهنگی از جا بلند میشه و از اون خونه بیرون میاد. نقل میکنن اون اراذل هم پشیمون میشن و توبه میکنن و از شاگردای سلوکی میرزا میشن.
مدتها میگذره و یه روز یکی از مرحوم کبودر آهنگی میپرسه: سرنوشت زن رقاصه، که اون شب از خونه رفت چی شد؟ ایشون جواب میده: این زن از اوتاد و اولیاء خدا شد، و دیگه چشم کسی بهش نمیافته!
۲. شب جمعهای که گذشت، "لیلة الرغائب" بود. سید برای افطار دعوتمون کرده بود و با رفقا اونجا بودیم. آخر دوازده رکعتِ اعمالی که بین نماز مغرب و عشا، برای این شب ذکر شده، اومده که باید حاجت بطلبی که انشاءاللـه روا میشه. وقتی نمازها و ذکرهاشو گفتم، داشتم فکر میکردم که چه حاجتی بگم، به زبونم اومد: گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را…!
شنبه ۶/۷/۱۴۳۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*حافظ.