یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است!*

جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۸:۴۵ ب.ظ

           پنج‌شنبه همین هفته بود که یکی از بچه‌ها یه ربع به آخر وقتِ‌ کلاس یه ورقه‌ی کوچیک داد دست استاد. وقتی استاد زود بحث رو جمع و جور کرد،‌ فهمیدیم که خواسته بود استاد یه ذره درس اخلاق بگن. استاد هم شروع کردن به تعریف کردن:
ـ ما اون اوایل که طلبه شده بودیم، یه مدرسه بود اطراف تهران، دور و بَر ِش همه باغ بود. ما هم یه بالکُن تو حجره داشتیم که رو به این درخت‌ها باز می‌شد. فصل بهار که می‌رسید، همه‌ی این درختا شکوفه می‌دادن و منظره‌ی خیلی قشنگی به وجود می‌اومد. شب‌ها هم گلهای شب بو و هوای خنک‌ِ فصل بهار خیلی تعریفی بود.شب‌ها، این بلبل‌های باغ، تا صبح می‌خوندند! (این قسمت رو استاد خیلی دلنشین تعریف می‌کردند. مثلا تا صبح رو می‌کشیدند، اینطوری: تاااااصبح!) اما نکته‌ی جالب این بود که تو سایر فصل‌ها، و تو هوایی که آلودگی و کدورت داشت، بلبل‌ها نمی‌خوندند. رفقا! بلبل علم، تو فضای کِدِر غزل خونی نمی‌کنه... این ظرف دلتون رو پاک کنید! هر وقت ظرف دلتون رو پاک کردید، این بلبل شروع به غزل‌خونی می‌کنه و جلوه‌گر می‌شه...**

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*حافظ.
**ایشون می‌فرمودند این مثال بلبل و علم رو از آیت اللـه عبداللـه جوادی آملی گرفته‌‌ن.

۸۹/۰۲/۰۳