یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

           آخر ماه مبارک، همیشه برام غم‌انگیز بوده. حالا نگم همیشه، اکثر موقع‌ها.
           از این‌که این سفره جمع می‌شه، مصیبت زده می‌شم.
           هیچ‌ سالی نتونستم فلسفه‌ی عید بودن روز فطر رو ادراک کنم. از نظر دلایل روی کاغذ، می‌دونم؛ اما به دلم ننشسته هنوز.
           شاید مانع نفهمیدنم، نقص خودمه. یعنی مثلا ما می‌گیم عید فطر رو به شکرانه‌ی این ضیافت سه ماهه، جشن می‌گیریم و از خدا تشکر می‌کنیم که به ما فرصت خودسازی داد و ما رو پاک کرد. خب؟ من که پاک نشدم چی؟ من که احساس می‌کنم هنوز پر هستم از عیوب چی؟ من که حتی از فرصت‌های ماه مبارک استفاده نکرده‌م کجای این شادی جا دارم؟
           نمی‌دونم... ولش کن...
           امسال یه جورایی حس غم مضاعفی هم داشت برام. با اتفاقاتی که شب بیست و سوم افتاد، به نظر می‌رسه من برای همیشه از روزه گرفتن محروم شدم... چقدر تلخه...

شنبه
۲۹رمضان المبارکـ
۱۴۳۳

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یعنی: خداحافظ ای ماه!
که پیش از إقبالت، لحظه شماریم
و
قبل إدبارت، افسرده! /
دعای وداع با ماه مبارک رمضان؛ إمام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام.

۹۱/۰۵/۲۸