یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

*تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟!

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۴۶ ب.ظ

           ۱. یک شنبه شب، آیت اللـه شیخ حسینعلی منتظری، از دنیا رفت. می گفتند تو خواب فوت کرده. اتفاقا تازگیا رفته بودم تو نخ تاریخ سیاسی آقای منتظری؛ می خواستم بیشتر بدونم!
           ۲. امروز صبح هم بدن رو به سمت حرم حضرت معصومه تشییع کردند. چند ده هزار نفر ـ و به نقل بعضی منابع: چند صد هزار نفر ـ  برای تشییع اومده بودند؛ که خیلی هاشون طرفدارایِ ـ غیر قمی ِ ـ میرحسین موسوی بودند. 
           خیلی دلم به حال آقای منتظری سوخت. من کاری به اعمال آقای منتظری ندارم، و اهل این هم نیستم که به جای خدا تصمیم بگیرم. من چمی دونم کی بهشتیه، کی جهنمی؟! اما دوست دارم همه آدما، روی اصول تشییع بشن. مردم به جای این که تو تشییع سکوت کنن و ذکر بگن و یاد مرگ باشن، از این فرصت برای تظاهرات و "یاحسین، میرحسین" گفتن استفاده می کردند. دو سه ساعت که گذشت، بسیجی ها قطب ِ مقابل ِ طرفدارای میرحسین شدن و همه جلوی دفتر آقای منتظری تجمع کردند. گارد ویژه پرتعدادی هم وایساده بود، اما ـ جز بستن راه ـ کاری نمی کرد. 
           طرفدارای میرحسین، مثل همیشه "سبز" پوش اومده بودند. مانتو، روسری، یا شال سبز چیزایی بود که تو پوششون تابلو بود. اونایی هم که لباساشون سبز نبود، مچ بند بسته بودند. از سر بلوار بهار کنار ماشینایِ ـ اغلب گرون قیمتی ـ  که لب رودخونه پارک شده بود، طرفدارای میرحسین چندتا چندتا وایساده بودند. از اونجا هرچی به سمت تقاطع قرآن و عترت تا حرم جلو میرفتم، تعداد میرحسینیا بیشتر میشد. بعضیا عکس و فیلم می گرفتند، بعضیا با موبایل صحبت می کردن و بقیه هم وایساده بودند؛ معترض البته! درصد زیاد زنهای جوونِ "جنبش سبز"، خیلی برام عجیب بود.
           ساعت دوازده ظهر، طلبه هایی که از درس برمیگشتن، به اضافه یه سری از مردم، اومدن و جلوی "جنبش سبز"ی ها عَلَم شدن. تعدادشون کم کم زیاد شد و سرو صدا بالا رفت. نیروی انتظامی هم کم کم خودشو عقب کشید و حل و فصل قیل و قال رو به عهده خود مردم گذاشت!
           تو مدارس گفته بودند طلبه ها برن و جلوی طرفدارای میرحسین وایسن، تا اونا نتونن جولان بدن. درگیری تا ساعاتی بعد از ظهر ادامه داشت، اما اتفاق خاصی نیفتاد. یعنی من که چیزی ندیدم. بسیجی ها نامردی نکردن و یه بنر بزرگ و سیاهی که  که دفتر آیت اللـه صانعی، برای تسلیت زده بود رو کندند! کارشون زشت بود واقعا.
           من، نه منش طرفدارای موسوی رو می پسندم، نه مرام احمدی نژادی ها رو. ولی تو مدتی که اونجا بودم، متانت اعتراض طرفدارای میرحسین بیشتر به نظر می رسید. یعنی بسیجیا خیلی جوش می آوردن، اما اونا آرومتر معترض بودند. البته شاید خروش بسیجیها برای این بود که قانون رو پشت سر خودشون می دیدند و آرامش میرحسینیا برای این بود که بیش از حد هم حساسیت ایجاد نشه.
           شعار می دادن: "منتظری مظلوم، راهت ادامه دارد/ حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله بارد!"؛ "یاحسین، میرحسین!"؛ "این ماه ماه خون است/ یزید سرنگون است"!
           در مقابل، احمدی نژادیا می گفتند:"شهر مقدس قم، جای منافقین نیست!"؛ "سبز فقط سبز علی، رهبر فقط سید علی". بعد از اینی که تعداد بسیجیا یه کم زیاد شد، می گفتند: "این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده"!
           چند دقیقه پیش که از کنار دفتر آقای منتظری میگذشتم، دیگه خبر خاصی نبود. جمعیت متفرق شده بود، همه پارچه سیاهای تسلیت کنده شده بود و دو سه تا ماشین پلیس و حدود سی تا مأمور مسلح سر کوچه دفتر وایساده بودند. تا شصت هفتاد متری دفتر هم ـ از هر طرف ـ مأمور بود، ولی خیلی کم تعداد.
           ۳. دفتر زندگی یکی دیگه از مراجع تقلید شیعه هم بسته شد. کاری به سیره زندگیشون ندارم. به این فکر نمی کنم که با منش خیلیاشون موافق نیستم، اما این که اخیراً ـ به طور متوسط ـ هر سال، یکی از دست میدیم، خیلی بده: تبریزی، فاضل، بهجت؛ و حالا منتظری. خدا بعدیشو به خیر کنه؛ و واقعا هم اراده خدا، جز به خیر تعلق نمی گیره.
*نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل.../حافظ

شب سه شنبه ۵/۱/۱۴۳۱

۸۸/۱۰/۰۱