یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

إنّ أکرمَکُم عندَ اللـهِ: أتقاکُم!*

پنجشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۹ ب.ظ

          ۱. یادمه کلاس دوم ابتدایی بودم. معاون مدرسه اومد سر کلاس، گفت: بچه‌ها! چندتا افغانی تو کلاس دارید؟ بچه‌ها گفتند: دوتا. فلانی و فلانی.
          ـ بهشون بگید بیان دفتر، برا تکمیل کارهای اداری‌شون. 
          تا معاون مدرسه پاشو از کلاس بیرون گذاشت، همه‌ی بچه‌ها، شروع کردند با صدای خیلی هماهنگ و بلندی، این دو کلمه رو تکرار کردن: سگ افغان! ـ دوم، دوم ـ (دوم، دوم: صدای دو ضرب کوبیده شدن دست‌ها روی میز!) سگ افغان! ـ بوم، بوم ـ... سگ افغان! ـ دوم دوم... ـ
          هیچ‌وقت قیافه‌ی مظلوم اون دوتا رو یادم نمی‌ره. بی‌صدا، به یه نقطه خیره شده بودند. هیچ واکنشی نشون نمی‌دادند. رنگ صورتشون از خجالت سرخ شده بود. بین چهل تا دانش آموز، این دو تا کلمه، شاید مثل پتک تو سرشون می‌خورد: سگ افغان! (بوم، بوم!) 
          خب... این بدترین صحنه‌ای بود که من از روز اول مدرسه رفتنم، تا اون موقع (راجع به مفهوم نژادپرستی البته) دیده بودم. (که البته بعدها مثل این صحنه رو زیاد دیدم) خیلی دلم برای اون دوتا سوخت. اما در عین حال، جوّ کلاس به قدری غلبه داشت، که شاید اون موقع، خدا رو شکر می‌کردم که افغانی نیستم!! عجیب بود، خیلی هم برام عجیب بود. اما چیزی که عجیب‌تر بود، واکنش نشون ندان معاون آموزشی مدرسه بود. من اون وقت عقلم به حساسیت این موضوع قد نمی‌داد، اما حالا که دارم فکر می‌کنم، می‌بینم اون می‌تونست با شنیدن این جسارت سخیف، برگرده و به بچه‌ها بفهمونه که این رفتار، خیلی زشت و غیر انسانیه. بگه دیگه! چه‌می‌دونم؟! یه چیزی بگه! بچه‌ها رو دعوا کنه... اما چیزی نگفت. حتی برنگشت پشت سرش رو نگاه کنه.
          ۲. راستشو بخوای، از بچگی نتونستم بفهممش: "وطن"!

          چیزیه که حقیقتش هنوز برای من گنگه. تعریف جامع و مانعی براش ندارم. البته هیچ‌وقت تحقیقی هم نکرده‌م! چون به احتمال قریب به یقین، چیزایی که پیدا کنم، به درد من نمی‌خورند. من سؤال دارم! یه سؤال که سالهاست بی‌جواب مونده: مرزی که یه آدم عادی، یا شاید هم ظالم، ـ حالا در هر نقطه از طولِ تاریخ کشور ـ تعیین می‌کنه، چطور باید برای من مبنا قرار بگیره؟ یعنی اونی که اونطرف این خط فرضی هست، می‌شه "بیگانه" ـ حتی اگر هم‌مذهب من باشه ـ و اونی که این‌طرف خط، یعنی جایی که من هم هستم، می‌شه "خودی"، ـ حتی اگه هم‌مذهب نباشه. حتی اگه مخالف من باشه. حتی اگه بخواد سر به تن من نباشه! خنده‌داره ‌ها!
          تاریخ ما پره از کشور گشایی‌هایی که کشور رو چند برابر بزرگ کرده، و همچنین اشتباهات سیاسی‌ای که کشور رو تجزیه کرده. حالا نتایج این‌ها، شده‌ن‌ برای ما خط کش. شده‌ن قانون.
          نمی‌دونم؛ شاید خیلی‌ها از این حرف‌ها خوششون نیاد؛ یا اون‌قدر ضدِّ این مبنا بهشون دیکته شده باشه که اصلا نفهمنش. به هر حال یه عمر، ـ رسانه‌ها و محیط ـ تو مخمون فرو کردند: وطن! وطن! وطن! عِرق ملّی!

          تصور کنید اگه الآن، ایران، کشوری بود که تمام کشورهای همسایه‌ی فعلی‌ش رو در بر می‌گرفت. چقدر برخورد ما با اون‌ها تغییر می‌کرد؟ نگاه ما شاید به طور کلی عوض می‌شد. نمی‌شد؟!
          روایاتی در این باب هست، راجع به وطن. مثلا شنیده‌م که از رسول خدا صلی اللـه علیه و آله و سلّم روایت می‌کنند که: حبّ وطن از ایمانه. اما این وطن حقیقتش چیه؟ مثلا اگه وطن من، فاسدترین، کثیف‌ترین و عقب‌مونده‌ترین سرزمین جهان هم باشه، باز هم باید دوستش داشته باشم؟ از طرفی، امام صادق علیه السلام می‌فرمایند که هرکجا ساکن بشید، "اهل" اون‌جا محسوب می‌شید. فکر کنم این رو به جابر بن یزید جعفی، یا به محمد بن مسلم (تردید از منه) فرمودند. حالا این که این دو روایت رو کجا دیدم، خاطرم نیست الآن.
                    خب... می‌تونیم بگیم موضوعاتی که با این قضیه ملازمت دارند هم، هیچ‌وقت برای من حل نشدند. مثل ضرورت حساسیت بحث، بر سر موضوع "خلیج فارس" یا "خلیج عربی". هیچ‌وقت نفهمیدم این همه خرجی که مسئولین کشورهای حوزه‌ی خلیج، برای این موضوع می‌کنند، ته تهش به چی می‌رسه؟ یعنی اصلا فایده‌ای داره؟
          یا مثلا وقتی خبری راجع به غیرایرانی‌های مقیم ایران، تو رسانه‌ها اِعلان می‌شه، اصطلاحشون نسبت به اون‌ها اینه: "اتباع بیگانه". این کلمه‌ی بیگانه، مثل زهرمار می‌مونه برام! اصلا نمی‌تونم بپذیرمش. به خصوص، به خصوص، به خصوص این‌که این اصطلاح رو برای اتباع کشورهایی مثل پاکستان، افغانستان، و کشورهای عربی حوزه‌ی خلیج، و کشورهای آفریقایی به کار می‌برند غالبا. یعنی یه جورهایی عَلَم شده برای اونا. (دقت کنید به محل اشکال: غالب جمعیت این کشورها، مسلمانند!) اما اگه طرف اروپایی یا امریکایی باشه... آخ آخ آخ! یعنی می‌دونی؟! سگ اون‌ها، به فیلسوف کشورهای اطراف خودمون ترجیح داره انگار!
          نمی‌دونم. از نوشتن خسته شدم! اگه شما می‌تونید من رو از این جهالت (!) نجات بدید، دریغ نکنید!

شب ۵شنبه
نیمه ذی القعدة
۱۴۳۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*سوره حجرات، آیه سیزده. یعنی: واقعا اینطوریه که با تقوا ترین ِشما، نزد خداوند ارجمندتره!

۹۰/۰۷/۲۱