یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹۶ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فروان همه را بخشیدی

 ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

 گفته بودند به ما سخت نمی‌گیری تو!
همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی

 یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی

 این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم آنهمه را بخشیدی

 حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه‌ی شعبان همه را بخشیدی

  داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم

"...جان آقای خراسان!" همه را بخشیدی

 بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان...!" همه را بخشیدی!*

شب یکـشنبه
بیست و هفتم رمضان المبارک
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* علی اکبر لطیفیان.

۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۴۷

گرچه سیه‌رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده‌ی سیاه ندارد؟!*

شـب یکــ شــنـبه
19رمضان المبارک
1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مرحوم آیت اللـه حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (مشهور به کمپانی)
شعر تیتر از لسان الغیب رضوان اللـه علیه:
آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم...

۰۵ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۹

قال أمیرُالمؤمنین علیه السلام:

پیشوای دلباختگانِ پروردگار ـ که سلام خدا بر او باد ـ فرمود:


کَم مِن صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صیامِهِ إلّا الجُوعُ و الظَّمَا،

چه بسا روزه‌داری که بهره از روزه‌ی خود ندارد، جز تشنگی!

و کَم مِن قائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن قیامِهِ إلّا السَّهَرُ و العَناءُ،

و چه بسیار به‌‌پا‌خیزانی در شب، که بهره‌ای از قیام خود ندارند جز بیداری و رنج

حَبَّذا نَومُ الأکیاسِ و إفطارُهُم!*

بَه‌بَه از خواب زیرکان و بَه‌بَه از افطار آن‌ها!


وَ اللَّهِ لَنَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ، أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْمُغْتَرِّین!*

به خدا قسم! واقعاً خوابی که همراه با یقین باشد،

از [همه‌ی] عبادت زمینیانِ [مغرور و] فریفته[ی ظواهر] ارزشش بیشتر است!

عصر جمعه
سوم شهراللـه
رمضان المبارک
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نهج البلاغة، کلمات قصار، کلمه 145.

تیتر غزلی از فروغی بسطامی:
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند...

ابن‌ابی‌الحدید در شرح این عبارت می‌گوید:
منظور از "اکیاس" در این عبارت امیرالمؤمنین، همان علمای عارف به پروردگار است. و علّت این‌که خوابشان از عبادتِ سایر مردم برتری دارد آن است که عبادات آن‌ها، مطابق با عقیده‌های راسخی است. لذا اعمال آن‌ها فروعی است که به یک اصل ثابت و دارای حقیقت برمی‌گردد و ملحق می‌شود. اما جاهلان اینطور نیستند. چرا که آن‌ها خدا را نشناخته‌اند [که حالا بخواهند واقعا او را عبادت کنند] و عبادتشان در حقیقت متوجه به سمت خدا نیست؛ پس طبیعتا پذیرفته نیست! و روی همین مبنا و معیار است که عبادت مسیحیان و یهودیان فاسد است. (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج18، ص344)

یه آقا: اگرچه حرف ابن‌ابی‌الحدید از جهتی صحیح است که عبادت جاهلان به خاطر منشأ فاسدش طبیعتا نباید پذیرفته شود، اما خداوند متعال از روی کرم و فضلش عبادت "مای عوام" را می‌پذیرد. خودش فرموده است: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا: و اگر فضل و رحمت واسعه‌ی خداوند بر سر شما نبود، هیچ‌گاه ـ حتی ـ یک نفر از شما پاک نمی‌شد. (سوره نور، آیه21).

۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۴

چند شب قبل، توی محل تحقیقات موندم. یه سجاده‌ی سفید برداشتم و رفتم اتاقِ کتاب‌خونه. سجاده رو پهن کردم و با خودم گفتم بذار قبل از نماز شب، یه کمی فکر کنم. تأمّل و آرامش قبل از نماز، اثر خوبی توی حضور قلب داره. نشستم به فکر کردن. یه لحظه چشمامو بستم وباز کردم دیدم فضای اتاق به شدّت روشن شده! اگر خیال کردید نور اسفهبدیّه رو شهود کردم، سخت در اشتباهید! یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت شش و بیست دقیقه‌ی صبحه!!!
           قبول باشه إنشاءاللـه! خسته نباشید!
           نمی‌دونستم بخندم یا گریه کنم!
           یه بنده‌ی خدایی بود می‌گفت اومدیم قدس رو آزاد کنیم، کربلا رو هم از دست دادیم. حالا حکایت ماست!

 

شب سه شنبه
آخر شعبان المعظم
1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از سعدی شیرازی. غزل جالبیه که بوی توحید میده. چند بیتش:
زهدت به چه کار آید؟ گر رانده‌ی درگاهی
کفرت چه زیان دارد؟ گر نیک سرانجامی
بیچاره‌ی توفیقند، هم صالح و هم طالح
درمانده‌ی تقدیرند، هم عارف و هم عامی
جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی!
سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی...

۱۸ تیر ۹۲ ، ۰۲:۱۵

مِی باشد و مِی باشد و مِی باشد و مِی
من باشم و من باشم و من باشم و من
وی باشد و وی باشد و وی باشد و وی...


شب سه شنبه
نهم شعبان 
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* شعر تیتر و متن از مولانا.

۲۸ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۵۳

 

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر این‌که قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی...

بالاتر از خودم نپریدم... دلم گرفت

از اینکه با تمام پس‌اندازِ عمر خود

حتی ستاره‌ای نخریدم دلم گرفت

کم‌کم به سطح آینه برف می‌نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود...

رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی‌ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه‌ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جوی گذر عمر دید و من*

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت...**


عمری گذشت، راه سَلامی نیافتیم
شرمنده‌ی دلم... که چه‌ها درخیال داشت...
دلم می‌خواد زار زار گریه کنم...

(به بهانه‌ی سفید شدن چند تار موی سرَم)
شب سه شنبه
بیست و چهارم رجب
1434
ارسال در شب یکـشنبه
بیست و نهم 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اشاره به شعر حافظ دارد: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین.

** مهدی نقبایی.

۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۶

دلم از سینه به تنگ است! خدایا بِرَهــــــان!

هر کجا در قفسی مرغ گرفتاری  هست...*

چهارشنبه
یازدهم رجب
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از حافظ شیرازی رضوان اللـه علیه.
* شاعر تک بیتی پست؟

۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۷

امروز یه خوابی دیدم که مضمونش توی این یک بیت خلاصه شده:

سِبْحِه* بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوقِ گناه
معصیت را خنـــــــــده می‌آید ز استغفار ما!**

شب چهارشنبه
یازدهم رجب
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* سِبحه (به کسر یا ضمّ سین): همان تسبیح.
** قدسی مشهدی.

۰۱ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۸

رسول خدا صلی اللـه علیه و آله و سلّم فرمودند:

الْمَرْءُ عَلَى دِینِ‏ خَلِیلِهِ‏ وَ قَرِینِه؛ فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یُخَالِل.*

انسان، همان رنگ و بو، حال و هوا، و مذهب و اعتقاد و دینی را می‌گیرد
که رفیق و انیس و دلدار و همنشینش دارای آن است.
پس هرکدام از شما باید دقت کند که با چه کسی رفاقت دارد.

گل

به قول سعدی:
گلی خوش‌بوی در حمّام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟!
که از بوی دلاویز تو مستم!
بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدّتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
و گرنه من همان خاکم که هستم!

سه شنبه
20ـ 6 - 1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* أمالی شیخ طوسی، مجلس هجدهم، ص518؛ أصول کافی، ج2، ص375، بابُ مجالسةِ أهل المعاصی.

پُست تیترش رو از پروین اعتصامی وامداره. بیت کاملش اینه:

نوگلی پژمرده از گلبن به خاک افتاد و گفت:

خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار.

۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۲

سال‌ها دور خزان گشتی بهارت آرزوست؟

چشم خود را بستی و دیدار یارت آرزوست؟

نامه ات گشته سیاه و نور می‌جویی در آن

بوی عطر طره‌ی یار از غبارت آرزوست؟

با زبان تلخ خواهی دلبری شیرین‌زبان؟

نوشخند لعل یار از نیشِ مارت آرزوست؟

کام عطشانی ندادی در هوای کوثری

از کویر خشک فیض آبشارت آرزوست؟

دست کس نگرفته‌ای تا دست گیرد از تو کس

پای لنگ و همره چابک‌سوارت آرزوست؟

گوش خود را کرده‌ای پر از صدای زاغ‌ها

نغمه‌ی بلبل به گِرد شاخسارت آرزوست؟

تیرگی از دل نشُسته میدوی دنبال نور

دیدن خورشید در شب‌های تارت آرزوست؟

هم شریک دزد گشتی هم رفیق قافله

با رقیبان ساختی، وصل نگارت آرزوست؟

خانه در دوزخ بنا کردیّ و می‌خواهی بهشت

دور شیطان، رحمت پروردگارت آرزوست؟

میثما آباد کن باغ محبت را ز اشک

بی‌جهت از چوب نخل خشک، بارت آرزوست؟*

بعدازظهر سه شنبه
نوزدهم جمادی الثانی
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* حاج غلامرضا سازگار.

عطف به پست: در عیب خویش ننگرد آنکس که خودستاست

۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۵۱